هرچند ما به دردجنون مبتلا شدیم
آشفته در ستون غزل لاقبا شدیم
از دشمنی نبرده کسی سود نازنین
عمریست با چکامه ی غم آشنا شدیم
دریا نباش خسته به گرداب می رسی
ما مثل رود جاری و سر در هوا شدیم
مصر نگاه پاک عزیزت ندیده است
روزی که ما شبیه زلیخا رها شدیم
مردم همیشه زخم مرا سینه می زنند
با اینکه ما فارغ از این ماجرا شدیم
وقت رئیس بودن دنیا گذشته است
در ایل خود شکسته تر از کدخدا شدیم
بیروت گونه های تو زیتون خالص است
حالا که ما به خنده ی نخلی رضا شدیم
جابرترمک
تاریخ ارسال :
1396/12/26 در ساعت : 13:8:3
| تعداد مشاهده این شعر :
615
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.