‍  زندگی بی عشق"

به کام ما چرا این زندگی شیرین نمی گردد

حساب ما جدا از مردم مسکین نمی گردد

چرا با اینهمه سگ دو زدن در فصل تنهایی

الاغ لنگ ما باکش پر از بنزین نمی گردد

کجای کار می لنگد که وقتی دسترنجم را

به بانو می دهم خرجیِّ مان تأمین نمی گردد

عیالم آنقدر بدبین شده نسبت به مسئولین

که با هر قیمتی بر خادمین خوشبین نمی گردد

سحر قصد سفر دارم به دریای شمال امّا

موافق با سفر از جادۀ قزوین نمی گردد

از آن سالی که سرما خشک کرده خون رگها را

زبانش باز با زیتون و پارافین نمی گردد

شتر با کوله بارش گم شده در ساحل آرام

کسی دنبال آن در آبهای چین نمی گردد 

از آن روزی که با روسیه عقد دوستی بستیم

کسی قادر به کسب مدرک لاتین نمی گردد

بگو با دشمن دیرینه پرهیز از شرارت کن

که در میدان حریف حضرت پوتین نمی گردد

الا یا ایهاالساقی ! چرا با ثروت باقی

تن بیمار ما آرام با مورفین نمی گردد؟

من از عزل وزیر سابق بهداشت دانستم

که با خدمت رسانی سفره ای رنگین نمی گردد

به فکر بُز چرانی باش دلبندم که بی پارتی

کسی جای تو در آن سازمان تعیین نمی گردد

سوارِ بر الاغ پیرِ بی پالان اگر باشی

عبور از کوره راه زندگی تضمین نمی گردد

شبی در عالم رویا شنیدم شیخ می گفتی

در آن دنیا نصیب "بنده" حورالعین نمی گردد

برو زاهد در میخانه را بگشا که در مسجد

دعاهایت اجابت با دوصد آمین نمی گردد

من از لبخند تلخ عدّه ای خر پول فهمیدم

که  بی عشق و محبّت زندگی شیرین نمی گردد

3 / 11 / 96