ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت چهارم « دشت الفت »}


مقیم دشت الفت باش و خواب ناز، سامان كن



به هــــم می‌آورد چشـــــم تو مژگان گیاه آنجا



***************************************



در بیت پیشین حضرت بیدل بیان کرد که «



بیداری و سحر خیزی ِ ذرات وجودش »  نتیجه



و ثمره ی  « یاد محفل ناز محبوب » است و در



این بیت « خواب ناز را » نتیجه و ثمره ی



«مقیم دشت الفت او بودن » می داند .



مقیم : کلمه ی مقیم صفت مشبهه است و در آن



مفهوم دوام و پیوستگی خوابیده است . جالب



است بدانیم که در آثار مفاخر ادبی ما گاه کلمه ی



مقیم صرفا به عنوان قید زمان بکار رفته است .



حافظ می گوید :



مقیم ،بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد



بـــدان هوس که بدیـــــن رهگذار بازآید



یا :



آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت



بر در میکـــــده دیدم که مقیم افتادست



و سعدی گفته است :



ای رفیقـــــان سفر دست بـدارید از ما



 که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم



دشت : در کلمه ی دشت نیز مفهوم پهناوری و



وسعت خوابیده است :



صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل



شمع ره‌ گمگشتگی‌ام سعی جرس‌ ریخت



یا :



گو تنـــگ باش دیدهٔ خسّــــــت نگاه عقل



دشت جنون و دامـــن صحرا گشاده است



الفت :الفت  پیوند و ارتباط  و سازگاری است



همراه با محبت و انس در مقابل جدائی و



ناسازگاری :



عیار ربـــــط الفـــــت دیگر از یاران‌که می‌گیرد



 سر وگردن چوجام وشیشه است ازهم جدا اینجا



یا :



مزاج فقر ما باگرم وسرد الــفت نمی‌گیرد



هوایی نیست بیدل سرزمین بی‌کلاهان را



در نگاه حضرت بیدل الفت همان چیزی است که



در پرتو آن و به برکت وجود آن همه ی درشتی



ها و ناگواری ها به نرمی و گوارا ئی تبدیل شده



و سختیها و دشواریها سهل و  آسان می گردد  .



درشتیها گـــــوارا می‌ شود در عالـــــم الفت



رگ ‌سنگ ملامت رشتهٔ جان بود مجنون را



دشت الفت :  و دشت الفت همانجاست که به قول



بیدل :



آرام و رم درین دشـــــــت فرق آنقدر ندارد



در دیده آنچه‌کوهی‌ست‌درگوشها صد‌ایی‌ست



و یا :



گردباد بیخودی پیمـــــای دشــت الفتـیم



کاسمان هم می‌کند گردیدنی‌ گرد سرش



نیز :



در این دشت جنون الفت ‌گرفتاری نمی‌باشد



که آزادی پر افشان نیست از آواز زنجیرش



خواب ناز : همان خواب توأم با آرامش  و



آسودگی خاطر و احساس امنیت  است .



در خرابیها بساط خواب نـــــازی چیده‌ایم



 سایه‌گل کرده‌ست تا دیوار ما افتاده است



و یا :



نرگس مست بتان را وانکرد از خواب ناز



آنکه عاشــق را چو شبنم دیده بیخواب داد



سامان کردن :



« سامان کردن »  یا « به سامان کردن » به



معنای تدارک دیدن و فراهم آوردن است :



بستن چشمم شبســتان خیال دیگرست



از چراغ کشته سامان کرده‌ام مهتابها



و یا :



گر حضور صبح اقبــالی نباشد گو مباش



از سیه‌بختی به سامان کرده‌ام سامان شب



 امر عقیب امر مفید معنای ترتّب و تلازم و



پیوستگی است :



حافظ می گوید :



تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار



که رحم اگر نکنـــــد مدّعـــــی خــــدا بکند



یا :



رضا به داده بده وز جبین گره بگشای



که بر مــــن و تو در اختیار نگشادست



مصرع اول در هر دو بیت بالا متشکل از دو



جمله ی امری است . در  ایچنین مواردی غالبا



گوینده در صدد بیان پیوستگی و تلازم  میان دو



کار و ترتّب یکی بر دیگری است . در مصرع



نخست از بیت اول حافظ در صدد بیان این



معناست که لازمه ی دلخوش داشتن ، واگذار



کردن کار خود به خداوند - توکل - است و در



مصرع اول بیت دوم نیز در صدد القاء این



مطلب است که لازمه ی گشودن گره از جبین



راضی بودن به داده ی حق- روزی و قسمت -



 است .



مصرع نخست بیت مورد بحث از غزل بیدل نیز



شامل دو جمله ی  امری است



الف :{ مقیم دشت الفت باش }  ب : { و خواب



ناز سامان کن  } و به همان ترتیب حضرت بیدل



نیز سامان کردن خواب ناز را مترتّب بر مقیم



دشت الفت بودن دانسته است .



حسن تعلیل : در مصرع دوم بیت مورد بحث



حضرت بیدل ، دلیل ادعای خود در مصرع اول



را بیان می کند . چرا برای سامان کردن خواب



ناز باید مقیم دشت الفت باشی ؟ چون چشم تو در



آنجا مژگان همچون گیاه را به هم می آورد .



بکارگیری صنعت مراعات نظیر در { دشت و



گیاه } و { خواب ناز و چشم و مژگان } و نیز



صنعت تشخیص { در چشم } نیز شایان توجه



است .



بنابر این  حضرت بیدل در این بیت می گوید :



در سرزمین پهناور و وسیع ِ الفت و انس با



محبوب پیوسته سکنی گزین و پس از آن در



تدارک خواب ناز باش چرا که چشم تو در آنجا -



دشت الفت –  با آسودگی خاطرمژگان را بر



روی هم می گذارد


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، بر ، غزلی ، از ، بیدل ، {قسمت ، چهارم ، « ، دشت ، الفت ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/1 در ساعت : 21:7:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  2299


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سارا وفایی زاده
1390/9/2 در ساعت : 9:29:59
سلام جناب حاج محمدی عزیز

توضیحاتتان بسیار زیبا و جذاب است.

اظهار نظر در مورد شعر بزرگانی چون بیدل جرات می خواهد که بحمدلله شما بسیار دارید.

پایدار باشید.
**********
تشکر می کنم از سرکار عالی

مصطفی پورکریمی
1390/9/1 در ساعت : 22:30:42
سلام جناب استاد حاج محمدی عزیز

باز هم از زحمات حضرتعالی بسیار سپاسگزارم .از آنجایی که یکی از اهداف شرح ابیات حضرت بیدل در این سایت بروز قرائت های متعدد و بیان یرداشت های مختلف و گاهی متفاوت است با اجازه ،حقیر هم شرح خود را ارائه می کنم . تفسیر واژگانی و دستوری شما بسیار عالی است
اما من عقیده دارم مراد از "خواب ناز " رسیدن به "موت "است .و با توجه به این که در بین انسان ها مرسوم است که چشم میّت را که از فرط حیرت ،باز مانده است را می بندند در این جا هم حضرت بیدل می فرماید : پس از ا"قامت" در "دشت الفت" ، "خواب ناز سامان کن" ( در پی رسیدن به آرامش " موت اختیاری" باش که در صورت رسیدن به موت چشمان متحیّر تو را "مژگان گیاه دشت الفت " ( نوازش عاشقانه ی محبوب ) به هم می آورد.....

در خاتمه از ابراز نظر در محضر شریف معذرت می خواهم .و این درس پس دادن است.
*****************
سلام و درود بر شما جناب پورکریمی عزیز
اولا : حضرتعالی استادید و صاحبنظر
ثانیا : بنده همانگونه که در قسمت نخست شرح غزل بیدل اشاره شد چون دوست عزیزمان جناب کرمی گرفتار مشغله های مهمتری هستند عرصه را خالی دیدم و گستاخی ورزیده و وارد گود شدم و در حضور افاضلی چون شما درس پس می دهم . در هر حال نظرات شما و دیگر دوستان عزیز می تواند به پخته تر شدن هر چه بیشتر بحث کمک کند
ثالثا . آنچه شما فرموده اید در خصوص تداعی « خواب ناز » از « موت » برداشت جالبی است . هرچند با توجه به حدیث شریف نبوی « النّوم اخو الموت » آن را اعم از خواب و موت بدانیم جالبتر است . البته - با مراجعه به دیوان حضرت بیدل - باید دید که در شبکه ی تداعی بیدل خواب ناز به چه معناست .
رستم وهاب نیا
1390/9/2 در ساعت : 18:6:57
با سلام و درود و عرض سپاس مجدد از این توضیحات عالمانه .
در ادامه فرمایشات جناب آقای پور کریمی جسارتا عرض شود که در حقیقت می توان در این بیت چون اغلب موارد عنایت حضرت بیدل به آن عالم را دریافت. اما با این حال این مرگ عادی نیست بلکه آن است که در حدیث شریف "موتوا قبل ان تموتوا" بیان شده. همان "الفت" یا به تعبیر دیگر مقام رضا است. (نی چنان مردن که در گوری روی/ مرگ تبدیلی که در نوری روی../ جانش را این دم به بالا مسکنی است/ گر بمیرد روح اورا نقل نیست. مولانا). مژگان بربستن کمترین حرکتی است که انسان برای آسودن می تواند انجام بدهد. در صورت رسیدن به مقام الفت یا رضا انسان از همین کمترین رنج هم بی نیاز می گردد و غریق ناز (نعمت معنوی) می شود. آن گونه که گیاه بر بالای مزار مثل مژگان دیده متوفی را می پوشد. آین گیاه البته به منظور تشبه است از چیزی بدیل آن که در زندگی به انسان به مقام الفت (رضا) رسیده دست می دهد و اورا از کمترین رنج و سرگردانی هم وا میرهاند.
**************
سلام بر شما جناب وهاب نیای عزیز
تشکر می کنم از توضیحات عالمانه ی حضرتعالی . قطعا این توضیحات مورد استفاده ی علاقه مندان به حلقه ی بیدلخوانی قرار خواهد گرفت . با فرمایشات حضرتعالی و دوست فاضلمان جناب پور کریمی می توان گفت که « دشت الفتی » هم که مقیم گردیدن در آن نتیجه ای اینچنینی دارد می تواند « فضای سبز عبودیت و بندگی حضرت حق » باشد که انسان را به مقام رضا می رساند { یا ایتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنّتی }
سیاوش پورافشار
1390/9/2 در ساعت : 0:15:48
سلام بر استاد سخن جناب حاج محمدی عزیز
دست شما درد نکند بابت ادامه این پست. معنای نهایی بیت بسیار زیباست این رمز گشایی ها از واژه ها که واژه ها در ابیات بیدل هر کدام جایگاه معنایی وارزشی خود را دارد آدمی را مطمئن می سازد که با چه شاعر بزرگ و منحصر بفردی مواجه است
فقط به ترکیب مژگان گیاه می خواستم اشاره کنم که ترکیب تشبیهی بسیار متناسبی است که تکه های مژه را به (ساقه های) گیاه تشبیه کرده بسیار زیباست
دست مریزاد
&&&&&&&&&&&&&
سپاسگزارم از لطف و محبت شما دوست عزیز و بزرگوار جناب پور افشار .
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/9/3 در ساعت : 0:55:32
سلام و عرض ارادت خدمت جناب حاج محمدی عزیز
دست مریزاد که با کاوش عمیق و استادانه در اندیشه ی بیدل ما را با بلندای سخن آن بزرگوار آشنا می کنید و قفل های بسیاری را با دقت می گشایید .
بنده هم فکر می کنم منظور بیدل از "محفل ناز" ، در بیت قبلی و " دشت الفت " در این بیت همان سرزمین آرامش در محضر معبود است که هر کسی( بنا به گفته ی بیدل ) به تبسم های از پیش فرستاده ی خویش می رسد و منظور از خواب ناز در این بیت همان زندگانی جاوید در بهشت با بهره مندی از انعام الهی ست .
به نظر من اگر به بیت پیشین و پسین ِ بیت مورد نظر در این غزل توجه کنیم ، می توانیم معنای این بیت را که ترکیب و تلفیقی از نظر جنابعالی ،آقای پور کریمی و دیگر دوستان است دریابیم .
پیگیری خط عمودی ابیات غزل ما را به معنای مورد نظر بیشتر نزدیک می کند .
بنا به فرموده ی جناب عالی در ابتدای شرح قسمت 3 : " در بیت پیشین ( به یاد محفل نازش سحرخیزست اجزایم /
تبسم تاکجاها چیده باشد دستگاه آنجا )حضرت بیدل بیان کرد که «
بیداری وسحرخیزی ِ ذرات وجودش » نتیجه
و ثمره ی « یاد محفل ناز محبوب » است
و باز نقل از سخن پایانی شما در شرح قسمت 4 که می فرمایید:
"بنابر این حضرت بیدل در این بیت ( مقیم دشت الفت باش و خواب ناز سامان‌کن
به هم می‌آورد چشم تو مژگان‌گیاه آنجا ) می گوید :
در سرزمین پهناور و وسیع ِ الفت و انس با
محبوب پیوسته سکنی گزین و پس از آن در
تدارک خواب ناز باش چرا که چشم تو در آنجا -
دشت الفت – با آسودگی خاطرمژگان را بر
روی هم می گذارد "
حالا اگر به بیت بعدی: ( خیال جلوه‌زار نیستی هم عالمی دارد /
ز نقش پا سری بایدکشیدن‌ گاه ‌گاه آنجا ) نطری بیفکنیم تقریبا" همین منظور را با استفاده از عبارتی دیگر بیان میکند.
مستدام باشید
$$$$$$$$$$$$$$$$$$

سلام جناب استاد نجوا ی عزیز
دقت نظر حضرتعالی از هر جهت قابل ستایش است . بله همانگونه که مستحضرید در نخستین قسمت شرح این غزل نوشته بودم که این غزل غزلی است که ابیات آن دارای ارتباط طولی و متحد الموضوع است . حضرتعالی هم از این ارتباط طولی به نحو احسن در توضیح مقصد حضرت بیدل بهره برده اید . همین دقت نظرها است که به پختگی هر چه بیشتر بحث انجامیده و مشتاقان حلقه ی بیدل حوانی را کامیاب در کشف هر چه عمیقتر ژرفای اندیشه ی حضرت بیدل می کند . بی نهایت از شما سپاسگزارم .
مصطفی معارف
1390/9/2 در ساعت : 8:26:22
با سلام جناب حاج محمدی ، خسته نباشید
کار بسیار ارزنده ای است که ادامه دهنده راه اقای کرمی است .
برایتان موفقیت و سعادت توامان آرز ومندم
*********
ممنون و سپاسگزارم از شما
حمیدرضا اقبالدوست
1390/9/4 در ساعت : 8:29:35
بسیار عالی استاد و ممنون بابت آنکه ما را در نگاه دقیق و لطیف تان شریک نمودید /شاد و سربلند باشید
**********
سپاسگزارم دوست عزیز جناب اقبالدوست .
بازدید امروز : 2,832 | بازدید دیروز : 11,036 | بازدید کل : 122,933,471
logo-samandehi