وقتی رمق درون دلِ پاره پاره نیست
دیگر توانِ جشنِ ترنجی دوباره نیست
دل خونم از نگاهِ رقیبان به قامتت
دل است این عزیزِ دلم. سنگِ خاره نیست!
باید زمانِ پرسه زدن ها درون شهر
چشمانِ هرزه را بکنم کور. چاره نیست
عمریست در پیِ تو به سر می دَوم ولی
از سوی تو به من اثری از اشاره نیست
چشم انتظارِ چشمکم ای آشنا ولی
در آسمانِ شامِ غریبان ستاره نیست
از سردیِ نگاهِ تو آتش گرفته ام
چیزی درون سینه ی من جز شراره نیست
خوشبختی است اینکه بمیرم به راهِ عشق
(در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست)
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)
تاریخ ارسال :
1397/3/1 در ساعت : 11:19:55
| تعداد مشاهده این شعر :
530
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.