باخودم شعري به پابوس امام آورده ام هشت بندگريه رادراين مقام آورده ام روي دستم مي برم تركيب بندي تازه را زيرايوان شعرهايي ناتمام آورده ام خلسه ي نقاره هارادايماحس مي كنم محودرگلچرخ هاشورمدام آورده ام آن طرف تربانگ نوشانوش سقاخانه اي ست دست افشان باده اي روشن به جام آورده ام آمدم مست ازمسيرروشن باب الجواد يك زيارت نامه باران باسلام آورده ام حس آهويي غريب ونيمه جان دارم كه باز باگلويي تشنه تااينجادوام آورده ام چشم هايم بررواق امشب گل افشان مي شود شبنمي تاروضه ي دارالسلام آورده ام برنشابورايستادي بااحاديث ولا ازقدمگاهت چه نوري گام گام آورده ام اي كميت ودعبل وعطاردردربارتان برگ سبزي تحفه دراين بارعام آورده ام نسخه اي بنويس ازدارالشفايت ياامام باخودم ازچشم بيماري پيام آورده ا