یک روز می روی به خدا می سپاری ام
یک روز هم به روی سرت می گذاری ام
بر ضدّ عشق سینه سپر میکنی شبی
یک شب چنین به سینه ی خود می فشاری ام
کافی ست ادعا و نگو عاشقِ منی
یک بار صادقانه بگو دوست داری ام؟
ای مرغ! جَلدِ بامِ که هستی که گاه گاه...
پر می کشی به خانه ی نومیدواری ام؟
همپای دیگری شده از دست رفته ای
دیگر نیا نگو که پر از شرمساری ام!
با من چه کار کرده ای ای خنجرِ خودی؟
ناکار و لطمه دیده از آن زخمِ کاری ام!
یا کور کن دو چشمِ مرا یا شفا بده
بیزار از این تحیر و چشم انتظاری ام
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)
تاریخ ارسال :
1397/4/27 در ساعت : 9:56:41
| تعداد مشاهده این شعر :
494
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.