آخرین بار که خشکید نگاه من و تو
شد پدیدار دوراهی سرِ راه من و تو
نازنین دست مرا ول نکنی ... گردنه ها
می نویسند به یک لحظه تباه من و تو
لحظه ای چشم ز چشم هم اگر برداریم
نشود یک نفر آن لحظه پناه من و تو
جاده ها منتظر غفلت یک ثانیه اند
تا که درجا بربایند کلاه من و تو
پشت این شب که در آن بار سفر می بندی
نیست امّید دوباره به پگاه من و تو
نکند ظلمت شب کار به جایی بکشد
که به هم تیغ کشانند سپاه من و تو
ایستگاهی که پر از بوی خداحافظی است
کی بسوزد دلش از شعلۀ آه من و تو
آنطرف مسلخ معصومیت پنجره هاست
که در آن می شکند عزت و جاه من و تو
اینطرف هست اقلا به فدای تو کسی
دفتری هست غزلهاش گواه من و تو
حسین وفا
تاریخ ارسال :
1397/5/6 در ساعت : 20:54:21
| تعداد مشاهده این شعر :
434
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.