درود بر جناب عارف بزرگوار.
غزل زیبایی سروده اید وبر دل نشست.
مطلع شعر زیباست و زیبا تر می شود اگر اختیار زبانی به کار رفته در مصراع نخست از بین رود.برای مثال بفرمایید:
می شوی نزدیک تر هر قدر باشی دورتر
مصراع دوم نیز زیباست اما یا باید بفرمایید (چون شراب کهنه هستی) یا (به شراب کهنه می مانی)
بیت دوم زیباست.تشبیه یار به میراث فرهنگی جالب است.
در بیت سوم مضمونی پر کاربرد به کار رفته است.یادآوری این نکته ضروری ست آوردن صفت باید به قرینه ی لفظی یا معنایی باشد.بنابراین اتصاف روی یار به زیبایی ماه در این بیت جا نیفتاده است.به عنوان مثال اگر می فرمودید (در فراق دار مویت) ، مراعات النظیر خوبی برقرار می شد.
بیت چهارم تلمیح زیبایی به احسن القصص دارد.اما آنچه مایه ی روشنی چشم یعقوب شد عطر یوسف بود.
در بیت پنجم نیز تشبیه لب یار به لعل به کار رفته که ارتباطی با گرده برداری زنبور ندارد.اگر لب یار را به غنچه تشبیه می کردید زیباتر می شد.همچنین در اشعار عرفانی لعل برای لب معشوق به کار می رود و کاربرد آن برای لب عاشق مستبعد است.
بیت ششم زیباست و جلوه ی روی یار در شب گیسوی او دلنشین است.
بیت هفتم نیز زیباست.اما دو نکته در آن وجود دارد.اول اینکه چشم یار را هم قاضی تصور کردید و هم زندان.حال اینکه می بایست یکی از این دو متصور گردد.نکته ی دوم حشو در مصراع دوم است.من می شوم...
بیت هشتم این غزل نیز بیتی متوسط است.
در نهایت بیت مقطع بیت خوبی می شود به شرطی که یا صحبت از دوری چشمان یار مطرح شود یا دوری از آغوش یار.مضافآ اینکه دوری از چشمان مست یار بر مخموری می افزاید نه چشم خمار او.
عفو بفرمایید.