میانِ ظلمت سرای دل شد، فروغِ عشق آنقَدَر نمایان
که از پسِ موی شب تو گویی، شده ست روی قمر نمایان
دلم سیاه است اگر چه ماتم؟ به شعله ی عشق امیدوارم
اگر زغالی بگیرد آتش ، بر آید از آن شرر نمایان
به محتوای نشاط هرگز، نمی رسد آن که غم ندارد
اگر که ضدّیّتی نباشد ، شود معانی مگر نمایان؟
اگر که خاطر حزین نباشد، نمی شود شعر ِ تر شکوفا
اگر که آیینه ای نباشد، نگردد آهِ جگر نمایان
به دستِ مفهوم خیزِ چشمش، چنانچه طبعِ هنر بیفتد
اگرکه پلکی به هم رساند، شود هزاران اثر نمایان
کرانه ای بس خطیر باشد، کنارِ دریای دردمندی
مقیمِ آنم اگرچه موجِ خطر شود سر به سر نمایان
چگونه گرگی ندیده بالان، به در بَرَد از کمینِ غم جان؟
نمی شود هیچ مردِ میدان ، مگر به گاهِ خطر نمایان
میانِ بازارِ پاکبازان ، هر آنکه دستی نشوید از جان
درون صندوقِ دل نگردد، درآمدی جز ضرر نمایان
اگر به سر فکرِ بُرد داری، بباز همچون "رها" روان را
که مقصدِ راهِ عشق باشد، فقط در این رهگذر نمایان
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)
تاریخ ارسال :
1397/5/24 در ساعت : 10:19:13
| تعداد مشاهده این شعر :
675
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.