آن دم که روی بومِ عدم نقشِ مبهمی...
با دستِ صنع رسم شد از طرحِ عالمی ـ
ذاتِ علی شد آینه گردانِ نورِ حق
روشن شد از تشعشعِ او نقشِ مبرمی
طاقِ فلک هلالِ دو ابروش را که دید
تعظیم کرد و در کمر ایجاد شد خمی
نامش علیست. ربّ تعالی بر او نهاد
حقّ است مفتخر به چنین اسمِ اعظمی
توحید را یگانه علمدار، مرتضی ست
بالاتر از لوای علی نیست پرچمی
عشقِ علی ست نقطه ی ثقل و به گردشند...
منظومه ها درون مدارِ منظّمی
دنیا بهشت می شد اگر عاشقش همه ...
بودند و آفریده نمی شد جهنّمی
از نور اگر که است چه نورِ مشعشعی!
از خاک اگر که است چه خاکِ معظّمی!
ایجازِ ذاتِ ((لیسَ کَمِثله)) علی ست چون...
آیینه ی خداست به تمثالِ آدمی
از خاک بوسیِ درِ بیت المقدّسش
روح القُدُس رسید به مٲوای معظمی
کرّار شد که جلوه ی قهّار باشد و ...
بر دشمنان زند ضرباتِ دمادمی
عدل از عدالتش به تعادل رسیده چون...
عالم جز او نداشته عدلِ مجسّمی
هرگز به غیرِ نغمه ی انصاف برنخاست
در لحظه ی محاسبه از هیچ درهمی
در کلّ کائنات نباشد کریم تر...
از ((ٳنّما ولیّکم الله...)) حاتمی
در لحظه ی رکوع سلیمانِ کوفه را...
با آن معاشقه چه نیازی به خاتمی؟
از داغِ خاطراتِ درِ نیم سوخته...
از کوچه و مغیره و سیلیّ محکمی...
آتش زبانه در دلِ او می کشید و بود...
دلخسته از جدایی و دلتنگِ همدمی
تنها انیس و راحتِ جانش عروج کرد
حقّا که نیست سخت تر از بی کسی غمی
هرگز نداشت نغمه ی شب ناله های او
جز گوشِ چاه سنگِ صبوریّ و محرمی
سنگِ صبور را چه به ادراکِ کوهِ غم!
دریای درد را نکند درک شبنمی
حق با علی ست دائم و باطل مقابلش
هر جا علی ست ، هست به قطع ابنِ ملجمی
محرابِ او طلایه ی گودالِ خون شد و...
ماهِ خدا طلیعه ی ماهِ محرّمی
باز آخرِ قصیده به کرب و بلا رسید
باز این چه نوحه و چه عزا است و ماتمی؟!
عجِّل علی ظهورک یا کاشف الکروب!
بگذار روی زخمِ دلِ شیعه مرهمی
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)