ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



روی نی گیسوی پریشانش..
روی نی گیسوی پریشانش آسمان را به گریه می انداخت گریه های سه ساله دختر او کاروان را به گریه می انداخت سنگ از روی بام می آمد سوی اهل امام می آمد آیه ی انتقام می آمد* این و آن را به گریه می انداخت شانه های امام می لرزید تا موذن اقامه سر می داد آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌می ریخت که جهان را به گریه می انداخت او علی بود و مثل جدش داشت خار در چشم و استخوان به گلو رد زنجیرها به گردن او استخوان را به گریه می انداخت می پرانید مستی از سر شب خطبه های منور زینب لبش اسرار بر ملا می کرد خیزران را به گریه می انداخت آه از آن پینه های پیشانی وای از این شیوه ی مسلمانی ناله می کرد مرد نصرانی شامیان را به گریه می انداخت کربلا سر به سر فقط غم بود هرچه گفتند از غمش کم بود روضه ی شام بیشتر اما نوحه خوان را به گریه می انداخت *: وسیعلمون الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون زینب احمدی
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1397/7/29 در ساعت : 17:42:52   |  تعداد مشاهده این شعر :  209


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 4 ماه و 23 روز و 11 ساعت و 59 دقیقه و 45 ثانیه است همراه شماییم 454161585.159 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 38,607 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,202,918
logo-samandehi