ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



جنگاور تبدار - تقديم به ساحت مقدس حماسه‌آفرينان كربلا بخصوص حضرت سيدالساجدين زين‌العابدين عليه‌السلام


تقديم به ساحت مقدس حماسه‌آفرينان كربلا



بخصوص حضرت سيدالساجدين زين‌العابدين عليه‌السلام



 



بر دشت آتش مي‌چكيد ازدشت خون مي‌رفت



خورشيد سمت غربت خود واژگون مي‌رفت



آتش به سر مي‌ريخت در اندوه و شرم خويش



بر كاروان مي‌زد شرر از اشك گرم خويش



مي‌رفت تا برپا كند شام غريبان را



پنهان كند از خويش فرجام غريبان را



از دشت سر مي‌زد عطش از خيمه ها آتش



مي‌سوخت مردي در وداع خيمه با آتش



يك خيمه برپا مانده بود از كاروان عشق



در سايه او تازه مي‌شد داستان عشق



در سايه تبدار خيمه پيكري سوزان



افتاده گويي شعله‌اي در بستري سوزان



جنگاور تبدار ميدان خفته در بستر



او آتش فرداست اما زير خاكستر



تقدير اين بود امتداد نور در ظلمت



آبستن نور است آري طور در ظلمت



ناگاه پلك خيمه از هم باز شد ناگاه



بي‌تابي يك زن طنين انداز شد ناگاه



يك زن، پريشان، بي‌قرار خيمه و ميدان



اشك و غبارش يادگار خيمه و ميدان



يك زن كه گويي آتشي در سينه پنهان داشت



چشمي ميان خيمه و ميدان پريشان داشت



چون اشك جاري در ميان خيمه و ميدان



اندوه مي‌خواند از زبان خيمه و ميدان



يك نيمه دل در التهاب عاشقان مي‌سوخت



يك نيمه در پيشاني آتشفشان مي‌سوخت



آتشفشاني خسته و خاموش در بستر



كانوني از آتش ولي در زير خاكستر



اكنون ميان كارواني مانده تنها، زن



همچون ستون خيمه تنها مانده برپا، زن



اين بار اما چشمهايش عزم ماندن داشت



از پيكري پرتب سر آتش فشاندن داشت



او خيمه را تنهاترين زخم پريشان يافت



وقتي كه در ميدان مجال زخم پايان يافت



ميدان نگاهش را به داغي تر نخواهد كرد



ديگر دل او را پريشان‌تر نخواهد كرد



گودال و خنجر آخرين اندوه زخمش بود



خيمه تسلايي براي كوه زخمش بود



زن در كنار رود آتش ايستاد آرام



بر چشمهايش با نگاهي بوسه داد آرام



چشمان تبدارش به آرامي تكان خوردند



قدري گره در آن نگاه مهربان خوردند



از ديده گلگون آن زن داغ را فهميد



پرواز سرخ قمريان باغ را فهميد



برخاست همچون شعله‌اي سركش ولي لرزان



فرياد زد فرياد چون آتش ولي لرزان



چون شعله مي‌پيچيد در تاب و تبي خاموش



فرياد زد فرياد اما با لبي خاموش:



«اي كوفه، آه اي ميزبان بي‌وفاييها



شمشيرهاي تو نشان بي‌وفاييها



اي بوسه‌هاي مهربانت نيزه و خنجر



چشم انتظار ميهمانت نيزه و خنجر



آن قدر در پس‌كوچه‌هايت فتنه پنهان شد



تا نامه‌هاي شوق تو شمشير عريان شد



مردي كه شب را بر نمازش اقتدا كرديد



در نيمه راه كوچه غربت رها كرديد



كو آن كه تا ديروز امام خويش مي‌خوانديد؟



سردار روز انتقام خويش مي‌خوانديد



شمشيرهاتان از شما در عشق سر بودند



ديدار او را از شما مشتاق‌تر بودند



گفتيد سر خواهيم داد، اين گوي و اين ميدان



دل بر خطر بايد نهاد، اين گوي و اين ميدان



امروز اما قصة سر سخت جان‌سوز است



دل بر خطر، تنها، سر مردان امروز است



در خاك مي‌يابيد سرداران بي سر را



اينك ببينيد آتش سردار ديگر را



اي فاتحان ننگ در معيار اين ميدان



اينك منم من، آخرين سردار اين ميدان



اينك علمدارم علمداري اگر افتاد



سردارم آري، دست سرداري اگر افتاد



از سرفرازاني كه تنهاشان رها مانده‌ست



اي نيزه‌داران! يك سر ديگر به جا مانده‌ست



پيوسته آتش مي‌زند بر جان اين سردار



معراج سرها بي حضور آخرين سردار»



فرياد مي زد مرد اما با لبي خاموش



چون شعله مي‌پيجيد در تاب و تبي خاموش



مردي كه سوداي سپيد عشق در سر داشت



در اشتياق سرخي ميدان علم برداشت



تب مي‌زند آتش به جانش باز مي‌افتد



باز آسمان آبي از پرواز مي‌افتد



تقدير اين بود امتداد نور در ظلمت



آبستن نور است آري طور در ظلمت



روي لبان آسمان ديگر سرودي نيست



در گوش خاك تشنه لب نجواي رودي نيست



تنها سكوت سرخ تن‌ها رنگ مي‌بازند



در پايكوبي‌هاي اسباني كه مي‌تازند



بر دشت آتش مي‌چكيد ازدشت خون مي‌رفت



خورشيد سمت غربت خود واژگون مي‌رفت



مي‌رفت تا برپا كند شام غريبان را



پنهان كند از خويش فرجام غريبان را


کلمات کلیدی این مطلب :  جنگاور ، تبدار ، - ، تقديم ، به ، ساحت ، مقدس ، حماسه‌آفرينان ، كربلا ، بخصوص ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/17 در ساعت : 14:8:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1256


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1390/9/18 در ساعت : 16:40:59
سلام بر شما
از این مثنوی عاشورائی پرشور بهره مند شدم . دست مریزاد .



جناب آقای حاج محمدی
از ابراز محبت صمیمانه شما سپاسگزارم.
برایتان آرزوی سلامت و سعادت دارم.
روزها و شبهایتان سرشار از شور و شعر باد.
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/9/17 در ساعت : 14:54:39
سلام و عرض ارادت
دست مریزاد ، عاشورایی دلنشین و سرشار از شور و شیداییتان دوست داشتنی ست
مأجور باشید.



جناب استاد نجوا کاشانی
از حسن نظر و ابراز لطفتان سپاسگزارم.
روزهایتان پر از شعر و غزل.
عباس خوش عمل کاشانی
1390/9/17 در ساعت : 14:53:45
سلام دوست شاعرم.ازین نفیسه ی فاخر که پرداخته اید مستفیض شدم.دست مریزاد.



جناب استاد خوش عمل کاشانی
سلام و سپاس از بابت حسن نظرتان.
از راهنمایی شما نیز سپاسگزارم.
روزهای آفتابی و پر از غزل برایتان آرزومندم.
فاطمه نورعلیزاده
1390/9/17 در ساعت : 14:49:23
درود بر شما استاد

حقیقتا مثنوی نابی بود!

بر دشت آتش مي‌چكيد ازدشت خون مي‌رفت

خورشيد سمت غربت خود واژگون مي‌رفت

در پناه حضرت زینب


سرکار خانم نورعلیزاده
با سلام و سپاس از بابت ابراز محبتتان.
برای شما آرزوی سلامت و سعادت دارم.
روزهایتان پر از مثنویهای ناب.


سارا وفایی زاده
1390/9/19 در ساعت : 9:30:47
سلام

درود بر قلمتان.



سرکار خانم وفایی زاده
از لطفتان سپاسگزارم.
برایتان سلامت و سعادت آرزوم می کنم.
بازدید امروز : 22,857 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,554,088
logo-samandehi