ای شعر شعر منتشر باد برده ام
ای زخمِ روی شانۀ فریاد برده ام
پنهان مکن، سراغ کسی را گرفته مرگ؟
من بو از آنچه حادثه می داد برده ام
وحشت چو باد پنجه به دروازه می کشد
منهم پناه در بَرِ اوراد برده ام
باید که اعتراف کنم من فقط به ارث
یک پیشوند نام از اجداد برده ام
در من تویی درخت تنومند و ریشه دار
دل را اگر زیارت شمشاد برده ام
در پیشگاه حضرت دریا برای تو
غیر از دعای خانه ات آباد برده ام؟
کم کم تو هم به کنج دلم دفن می شوی
چون خاطرات دور که از یاد برده ام
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/19 در ساعت : 16:1:21
| تعداد مشاهده این شعر :
1266
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.