زمینگیرم به افســـــــون دل بی مـــــدّعا بیدل
در آن وادی که منزل نیز می افتد به راه آنجا
***************************************
سریان حیات وعشق در همه ی موجودات
همانگونه از بکارگیری تخلص شعری بیدل در
این بیت پیداست ، این آخرین بیت از نخستین
غزل دیوان حضرت بیدل است که با اغراقی
زیبا و شدید به هدفداری کائنات و سریان حیات
وعشق به همه ی موجودات اشاره دارد . عشق
راز آفرینش وچاشنی حیات وخمیر مایه ی سیر
وسلوک است . عرفا به سریان عشق در همه ی
موجودات به حسب درجه ولیاقت آنها معتقدند .
وعشق را عطیه ای آسمانی می دانند که همه ی
موجودات در حد خود از آن برخوردارند .
شبستری می گوید :
همه در جنبش و دایم در آرام
نه آغاز یکـــــی پیدا نه انجام
نظامی گنجه ای نیز چنین می سراید :
همه از ذات خود پیوسـته آگاه
وزآنجا راه بــــرده تا به درگاه
یعنی هر ذره ای و هر موجودی که هست از
ذات و هستی خود آگاه است و از روی همین
آگاهی راه به درگاه حضرت حق یافته اند و
هرچیزی خود می داند که هست و همه چیز، در
جای و در کار خود فرمان می برد و این از
آگاهی اوست به عبارت دیگر هیچ ذره بیجان و
ناآگاهی در جهان هستی وجود ندارد .
آری در عرفان اسلامی ، همه ی اشیاء اعم از
عقول ، نفوس ، اجرام سماوی و عنصری تشبّه
به مبدا نخست جهان می ورزند و عشقی طبیعی
و شوقی عزیز به طاعت معبود و معشوق حقیقی
دارند و شیوه ای فطری و روشی جبلی درحرکت
به سوی مبدا اعلی و دوران بر مدار آن دارند .
غایت همه ی قوای عالی و سافل در تحریکهایی
که انجام می دهند ، فاعل نخست و مبدأ تعالی
است زیرا هیچ یک از مبادی تحریکی توجه به
سافل نداشته و همه ی آنها متوجه عالی هستند و
مبدا متعال که اعلای از همه ی امور است به این
معنا نیز غایت همه ی اشیاء است و به این بیان
راز این گفتار آشکار می شود که اگر عشق
عالی نمی بود سافل خاموش و خمود می گشت .
سریان عمومی عشق از دیدگاه فلسفه و عرفان
عشق و جذبه یک حقیقت ساری و جاری در
جهان و نیرویی حاکم و قاهر بر همهی اجزای
عالم یا دست کم به عنوان یک ویژگی ذاتی و
عمومی این اجزاست. محققان از عرفا میگویند
که عشق و محبت پایه و اساس زندگی و بقای
موجودیت عالم است ، زیرا تمام حرکات و
سکنات و خروش جهانیان، براساس محبت
و عشق است و بس . برخی فلاسفه، قائل به
سریان نیروی مقدرعشق در سراسر ملک وجود
ند و آن را در همهی هویات چه مرکبات و چه
بسایط ، چه مادیات وچه مجردات ،ازضعیفترین
درجهی وجود گرفته تا قویترین مرتبهی آن
جاری و ساری میدانند. رساله العشق ابنسینا
در حقیقت اشاره ای است به حکایت شکایت
«نی» از «جداییها» و داستان عشق «نی» به
«نیستان» که از آن غریب مانده است . عالم
وجود هم به سبب دور ماندن از «اصل» خویش
از شوقی سوزان و عشقی گدازان به «مبدأ»
هستی آبستن است که جویای روزگار وصل به
آن سرچشمه ی هستیها و کمالات است.
صدرالمتألهین هم اگرچه همه ی حرکتها را در
جهان ماده به حرکت جوهری برگردانده، ولی
معتقد است که فرشتهی الهی عشق محرک اصلی
و بانی اساسی حرکت جوهری در ماده است و
همه ی ذرّات عالم از سیر و حرکت عشق
متأثرند . وی در كتاب اسفار اربعه می گويد:
{همه موجودات بدون استثنا عاشق جمال حضرت
اويند، و در اثبات عشقشان به حق همين بس كه
همه به سوى كمال مطلق روانند، و اگر عشق به
او نبود، حركت به سوى كمال مطلق معنا نداشت
عشق به حضرت حق پس از معرفت به او و
شناخت صفات حضرتش با تخليه باطن از رذائل
و تطهير قلب از آنچه كه او را از خدا منصرف
می كند، و آراسته شدن به ارزشها به دست می
آيد.......}
لذا وادی ای که در آن منزل نیز به راه می افتد
جز وادی عشق نخواهد بود :
وادی عشق است اینجا منزل دیگرکجاست
جز نفـــــس در آبــــــله دزدیدن فرسنگـها
و :
راحت اندیش مباشید که در وادی عشق
وحشت آرام شود آهــــو اگر میش شود
وادی عشق ، وادی از خود رفتن است و در این
وادی هر نقش قدمی ، جولانی در بغل دارد :
در وادیی کز شوق او بیدل ز خود من رفتهام
خوابــیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل
دل بی مدعا افسردگی و یأسی را در پی دارد که
انسان را از پیمودن مسیر طلب باز می دارد و
باصطلاح او را زمینگیر می کند .
مباد افسردنی دامـــــــان جولان طــــــــلب گیرد
درین وادی بیا منشین که در راه است منزل هم
مدعای دل است که دل را بهاری کرده استعداد
های آدمی را شکوفا می سازد :
به یک رنگ از بهــار مدعای دل مشـو قانع
که اینآیینه غیر از خونشدن چندینهنر دارد
از دیدگاه بیدل ، اگر دل آدمی مستغرق و محو در
هدف و مقصد باشد همه ی دردهای او درمان می
پذیرد :
دل اگر محو مدعا گردد
درد در کام ما دوا گردد
کسی به سرمنزل مقصود می رسد که زمینگیر
نباشد ، چرا که و قتی انسان زمینگیر شد ، گامی
بر نمی دارد و در نتیجه راهی به نقش پای
سالکی سپید نمی گردد :
سراغ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران
به سعی نقش پا راهی نمیگردد سفید اینجا
نیل به سرمنزل مقصود و رسیدن به مقصد نهائی
مستلزم آبله برداشتن پای سالک است به ترک
منازل بین راهی :
خواهی که شود منزل مقصود مقامت
از آبلهٔ پای طلــــــب کن جرس اینجا
در دیدگاه بیدل شوق منزلِ سرمقصد و امید به
وصال راهِ دور را نزدیک می کند و همین امر
باعث می گردد که سالک در پیمودن مسیر
زمینگیر نگردیده در تلاش و تکاپو باشد :
برامید وصل مشکل نیست قطع زندگی
شوق منزل میکند نزدیک، راه دور را
و در این دیدگاه منزل ، خود راه است و جاده :
تا زندگی ست زین بزم چون شمع بایدت رفت
ای مرده ی اقامـــــت مـنزل کجاست راه است
یا :
تا فنــــــــا در هیــــــچ جا آرام نتــــــوان یافتن
هرچه جزمنزل درین وادیست یکسرجادهاست
و :
در وادیی که منزل و ره جمله رفتنیست
اندیشه رفته اســـــــت ز خود تا کجا رسد
و :
زمینگـــــیری ندارد بهرهٔ راحــت درین وادی
چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
و :
چون خط پرگار بیدل منزل ما جاده است
جستجوهای هوس آغــــــازکرد انجام را
و :
تو راحت بسمل وغافل که در وحشتگه امکان
چو شمع از جاده میجوشـــد پر پرواز منزلها
یا :
در طلب باید گذشت ازهرچه میآید به ییش
گر همه سرمنزل مقصــود باشــد جاده است
در این وادی سالک محرم منزل نمی شود :
در بیابانی که ما را سر به کوشش دادهاند
جاده هم از خویش رفت و محرم منزل نشد
و :
در ره عشقت که پایــانی ندارد جادهاش
هرکه واماند برای خویش منزل میشود
معنی بیت :
با توضیحات و شاهد مثالهائی که از دیگر ابیات
بیدل ارائه گردید روشن می شود که حضرت
بیدل با بینشی عرفانی که ریشه در نگرش دینی
او دارد ، با خطابی تحسّر آمیز به خویش در
مصرع نخست و اغراقی زیبا و شدید درمصرع
دوم ، در صدد بیان این مطلب است که :
در وادی عشق که حتی منزل { که در نگاه
عادی ما انتظار می رود مستقر و ساکن و ثابت
باشد } ، از شوق دیدار محبوب به راه افتاده
است ، بسیار ناگوار و حسرت زاست که من به
سبب افسون دل بی مدعا هیچ گونه شور و
حرارت و تکاپوئی نداشته ، زمینگیر باشم .
و الله العالم