غزل(دور از تو اینجا با خودم هر لحظه در گیرم مانند دردی دائما در حال تکثیرم)
دور از تو اینجا با خودم هر لحظه در گیرم
مانند دردی دائما در حال تکثیرم
شوری اگر شوقی اگر در آسمانم نیست
یعنی از این دیوانگی ها تا ابد سیرم
سیلی زدم بر صورتم شاید بمانی باز
رنگی نمانده تا بپاشم روی تصویرم
حالا برو با دیگری خوش باش خوش باشید
دیگر چه می خواهی از این عمر نفس گیرم
از روز اول بی تو ماندن سر نوشتم بود
این وصله را باید بچسبانم به تقدیرم
باور نکن اینجا کسی چشم انتظارت نیست
باید بمیری تا ببینی بی تو می میرم
هر شب ستاره می شوی در دفتر شعرم
یعنی ترا از خاطراتم پس نمی گیرم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:6:3
| تعداد مشاهده این شعر :
1183
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.