ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پاییز
در صبح نیمه روشن یک روز سرد سرد
یک لایه بخار
مات و کدر کرده شیشه را
از پشت این نگاه
 از پشت پنجره
بر شیشه بخار گرفته ز گرمای بی  رمق
چشم دوخته ام  برون
بر پیکر  درخت
بر صورت چمن که ز سرما شده سپید 
بر عابری که ز سرمای صبح سرد
پوشانده صورتش
بر مرد پاکبان
که با دست پینه دار
با قامتی کمان
جاروب می زند برگ فروهشته از درخت
دستان همه چروک
لرزان و سرد سرد
از پشت شیشه بخار
چشم دوخته ام به پیرهن وصله دار مرد
برکفش کهنه کارگری
از تبار درد
از تبار فقر
 خش خش کنان گام می نهد بر روی برگ زرد
لی لی کنان به پاهای بی رمق
گامی نهد به راه 
با قصد و با هدف
شاید برای کسب یکی تکه  نان خشک
یا لقمه ای حلال 
یا مزد اندکی که  شامگاه برد سوی  خانه اش
****
خورشید مهربان
از آسمان شرق
از سوی خاوران
آرام و با قرار 
گرما دمیده به تن  سرد رهروان 
تابیده بر زمین تابیده بر زمان
روشن نمود تیره گی شامگاه و شب
بیرون نموده وحشت و دهشت ز بطن شب
حالا دگر
آن پیر رفتگر
و یا عابر نحیف
تنها و یکه نیست
حتی درخت نیز
بر شاخسار خود
بر برگ های رنگین شده از اقتضای فصل
میهمان گرفته است
چندین پرنده را
که با نغمه های مهر
آغاز صبح را به هم می دهند نوید
در این هوای دل انگیز صبح سرد
وه وه شنیدنی است
وه وه چه دیدنی است
رقص پرندگان
بر شاخسار درختان زرد رنگ
اینک
شب رفته است کنار
وقت وقت روشنی است
بیدار شو زخواب گر خفته ای هنوز
تا بنگری حیات 
تا بشنوی صدای رهایی ز بند شب
خیزش نما که صبح
آغاز رفتن است
پایان خفتن است
                                                                 زینلی پاییز 97



کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1397/10/9 در ساعت : 20:42:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  326


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 6,017 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,248
logo-samandehi