در باوری که فلسفه اش اشتباه بود
تنها دلیل بودن یک کوه ، کاه بود
دستی نبود رسم کند حس درد را
بر بوم عشق ، پرتره ای از گناه بود
امشب به جمع بندی آخر رسیده ام
تقدیر من و چشم تو ، هر دو سیاه بود
...
روی خوشی به ضعف زلیخا نشان نداد
یوسف اگر چه بر لبه پرتگاه بود
دست هوس ... و پیرهنی پاره ... در دلش ،
گفت ای خدا ! چه می شد اگر قصر ، چاه بود
...
آن روزها که عاطفه ریگی به کفش داشت
از گیر و دار عشق سرم بی کلاه بود
یک جفت کفش خسته و یک ساک منتظر
گویا بساط رفتن من رو به راه بود
پرسیدم و به پرسش من اعتنا نکرد
تردید داشت ... پاسخ او نیز - آه – بود
مردی غریب ضامن آهوی ما نشد ...
آری ، غزل – غزال دلم – بی پناه بود
...
چنگی به دل نمی زند افسوس ، خسته ام
شعرم ضعیف و قافیه ام افتضاح بود
کلمات کلیدی این مطلب :
افتضاح ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:6:6
| تعداد مشاهده این شعر :
909
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.