دسته بندی اشعار

آخرین اشعار

آخرین نقدها

دارم خجالت می کشم

(( دارم خجالت می کشم )) 😥 // از خویش و از همسایگان ، دارم خجالت می کشم / با این حقوق ای دوستان ، دارم خجالت می کشم / پیش دو چشمان زن و فرزند خود هر روز و شب / در آشکار و در نهان ، دارم خجالت می کشم / یک اختر روشن مرا چون نیست در هفت آسمان / اندازه ی یک کهکشان ، دارم خجالت می کشم / وقتی ندارم چای من ، تا نزد مهمان آورم / از قوری و از استکان ، دارم خجالت می کشم / هی چشم گردانَد که در چشمم ندوزد چشمِ او / از چشمهای میهمان ، دارم خجالت می کشم / شد صلّه ی ارحام هم نا ممکن از جیبِ تهی / من از بزرگِ خاندان ، دارم خجالت می کشم / گاهی که سقف خانه ام می گرید از احوال من / از انفعالِ ناودان ، دارم خجالت می کشم / وقتی که جسمم مبتلا ، شد با غم و درد و بلا / از این مرض های گران ، دارم خجالت می کشم / از بخش اعصاب و روان ، از خوابگاه کودکان / حتی ز بخش زایمان ، دارم خجالت می کشم / حالا که سکان امور ، از دست من آمد برون / از کشتی و از بادبان ، دارم خجالت می کشم / سر را به زیر انداختم ، از بهر مشتی اب و دان / حالا مثال ماکیان ، دارم خجالت می کشم / وقتی ز خط فقر هم اشکوبها پایین ترم / از پله و از نردبان ، دارم خجالت می کشم / گفتند : با امید تو تا آرمانت می رسی / من از امید و آرمان ، دارم خجالت می کشم / شد بیست سال از عمر من ، در کسب علم و معرفت / حالا ز جمع عامیان ، دارم خجالت می کشم / مدرک چو کاغذ پاره شد ، بر درد خوبان چاره شد / من از تمام خبرگان ، دارم خجالت می کشم / گاهی بهارستان شود میعادگاه حق و من / از ساکنان پارلمان ، دارم خجالت می کشم / محمل بدار ای کاروان ، ره توشه ام غارت شده / من از حضور ساربان ، دارم خجالت می کشم / چون نیست بیش از این مرا ، تا کم کنند از مال من / از اجتماع سارقان ، دارم خجالت می کشم / نور چراغی باختند و شد نجومی بُردِشان / درمانده ، از این کاهدان ، دارم خجالت می کشم / فیش و زمین و اختلاس ، از مردمانِ آس و پاس !!! / پیوسته یا یک در میان ، دارم خجالت می کشم / حالا که افتادند در ، دستانِ مُشتی راهزن / از پول های بی زبان ، دارم خجالت می کشم / چیزی نمانده تا کسی از آن نگهبانی کند / از شُرطه و از پاسبان ، دارم خجالت می کشم / کنسرتها هم پوششِ دزدان بیت المال شد / از بلبلان نغمه خوان ، دارم خجالت می کشم / شد شرمساری عادت و تقدیر من ، از هر کسی / گاهی بطور رایگان ، دارم خجالت می کشم / از بس که این طفل درون ، کرده ست غوغا هر زمان / من از گروه پرنیان ، دارم خجالت می کشم / هر چند با من محرمی سنگ صبورم ، پیش تو / از گفتنِ این داستان ، دارم خجالت می کشم / آنقدر طولانی شده این شعرم از فرطِ فشار / کز امتداد و حجم آن دارم خجالت می کشم // #آصف 😥

---

---

   تاریخ ارسال  :   1397/12/20 در ساعت : 13:48:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  428

---

---