رو راست بگویم دلم امشب هوسی داشت...
عشق هم دوا نمی کند مرا
شور دیگری به پا کن ای غزل
نه خطا نموده ام به دل نگیر!
آن غریبه را صدا کن ای غزل
===============
می خواست که تنها برود پیش خدا
آرام تر از ما برود پیش خدا
عریانی شاعرانه ها را پوشید
می خواست که حوا برود پیش خدا
================
می گفت که بازیچه شده راست نمی گفت
احوال مرا دید ُچه می خواست نمی گفت
خندید که دنیای منی ُبود و نبودم
او دوست ترم داشت و روراست نمی گفت
=================
رو راست بگویم دلم امشب هوسی داشت
با یاد تو و اشک تو حال ملسی داشت
یک بار نه صد بار نگاه تو مرا کشت
ای کاش که قانون غزل دادرسی داشت
==================
دل گیر می شوی زمن و سیر می شوی
نازم ترا که گاه تو هم گیر می شوی
رخصت بده که سیر بمیرم برای تو
تنها در این مسیر بمیرم برای تو
==================
دل به دل راه دارد اگر
پس چرا دل نمی سپاری تو
مانده ای پشت ابر ها ای دوست
خبر از حال ما نداری تو
=======
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/6 در ساعت : 14:17:30
| تعداد مشاهده این شعر :
1403
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.