رفتند و از نام آنها مانده است تنها پلاکی
آنها که یک روز می شد از نامشان زنده، خاکی
امروز هر کوچه نقشی است از رد پای شهیدی
امروز هر شیشه جوشی است از خون لب تشنه تاکی
جز نقش پائی نمانده است از کاروان سپیده
از ساحت سرخ خنجر بر دامن سینه ، چاکی
آبی ترین کوچه امروز بر پیکرش داغ سرخی است
سربی ترین سینه امروز غم نامه دردناکی
آنان که قد قامت عشق در حلقه شور موجند
آنان که در دل ندارند از مرگ اندوه و باکی
آن سروهائی که با هم تا آسمان قد کشیدند
روزی که دست زمین شد آکنده از دشنه ناکی
هر چند شد راهشان گم در حجم بی دردی ، امروز
بر روشنان رد نوری است آئینه خاک پاکی
تاریخ ارسال :
1398/6/27 در ساعت : 14:10:2
| تعداد مشاهده این شعر :
211
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.