ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



جلادِ یکهزاروسیصدو اندی شکنجه


گاه‌گاهی نرم‌نرمک
می‌روم تا کودکی
تا تاریخِ اوّلین‌ باری‌که دل آبستن‌ از غم
در حضورِ بغض و اخمم
وقتی مادر رفت از خانه به‌بازار
ریخت اشکی را به‌بطنِ چپ و راستِ هردوچشمم!
 
در همان کوچه‌خیابان‌هایِ هم‌بازی شدن
با سنگ و با تیله و گردو!
یادم آمد آن الاغِ چشم‌بادامیِ نیکو
که برایِ کاسه‌ای آب
یا که نشخوارِ نخی از گیسوانِ هرچمنزار
بارفاقت با جسارت
باهوش و باذکاوت
می‌زد زیرِ آوازِ سیاست
می‌کشید بارِ زمانه را به‌دوش‌اش این‌سو،آن‌سو
باسخاوت، بی کراهت
 
آه یادم رفت بگویم:
ماجرایِ کرمِ شب‌تابِ سخنگو
مثلِ طوطی‌ای که از هند آمده بود
رودار و خیلی پُررو
با کلافِ نورِ بی رنگِ محالی
بی مجالی بر سؤالی
حر‌فه‌ای او حرفِ خالی
می‌بافت از شالِ موی‌اش
یکی از زیر، یکی از رو
 
یادم آمد مشت‌حسن که
گاوِ نُه‌مَن شیرده داشت
باخیالِ سیبِ سرخِ عشقِ والا
شخم می‌زد مزرعه‌ را 
بی رگی را هی می‌کاشت
وَ به‌غیراز سیب‌زمینی او نمی‌کرد هیچ برداشت!
 
یادم آمد دختری...
"خوشیدخانم" 
لُپ‌گلی، دامن‌گلی، گیسوحنایی
که مرا با فاصله
از ترسِ حرفِ پوچِ مردم
طفلکی باسمفونیِ بغض و آهی
دوفرسخ، یا دوفرسنگ
دورتر از هر گناهی
اندازه‌ٔ نگاهی،دوستم داشت!
 
*
*
*
 
آخ! یادِ روزِ شومِ هجرتِ بابا ومادرجان نگذاشت
مابقیِ کودکانه را بکاوم
مابقیِ خاطراتِ کودکی‌ام را بگویم!

ناگهان از ناگهانی
سالِ یک‌میلیون وسیصدبارِ مردن
سالِ نهصدبارِ گریه 
سالِ صفرِ مختصِ بد
جلادِ یکهزاروسیصدو اندی شکنجه 
از من بیچاره رد شد
راهِ مرگم را بلد شد
زلزله افتاد بر دل
مِثلِ شهرِ بم نشستم 
خاک بر سر
پای‌درگِل
حاصلم شد دورِ باطل
وَ حمایل شد به‌گردن‌گاهِ چشمم
قطره‌قطره
شرحه‌شرحه
اشکِ خون‌رنگی شمایل!

 
سیدمحمدرضالاهیجی
کلمات کلیدی این مطلب :  آه ، پدر ، مادر ، خاطرات ، کودکی ، سیدمحمدرضالاهیجی ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1398/8/13 در ساعت : 3:57:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  208


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,272 | بازدید دیروز : 11,036 | بازدید کل : 122,933,911
logo-samandehi