ناخدا خوابست و کشتی بی عنانم می کشد
عشق گردابست و هر دم در میانم می کشد
هر کسی با شیوه ای در خویش جولان می دهد
شعله هستم بار داغم را زبانم می کشد
دست سرد سالها خاموشیم را دل گرفت
کوهم و جور مرا آتشفشانم می کشد
آسمان گنجشک من را هر کجا می خواست برد
تلخی تنهاییم را آشیانم می کشد
بی نیازم از همه در تنگی میدان عشق
زحمت آغوش من را بازوانم می کشد
صد گره در کار من افتاد و پشتم خم نشد
نخلم و بار غمم را استخوانم می کشد
رضا کرمی(از مجموعه ی تو را می نویسم)
وبلاگ من
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/20 در ساعت : 23:1:34
| تعداد مشاهده این شعر :
1419
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.