ای مانده الهی ، دریاب پادشاهی
در عصمت تو باشد صد حکمت الهی
جانان به انتظارت صف بسته اند که آیی
ای پادشاه گیتی ، فرمانده سپاهی
خاتم به اسم اعظم از آن توست یارا
عالَم به خدمت توست فرما هر آن چه خواهی
در عصمت اولوالامر هر کس که شک نماید
دنیا و آخرت را داد و گرفت تباهی
ظاهر شود چو خورشید روزی که روی ماهش
چون تیغ برق دارد می سوزدش سیاهی
ای عاشق محبت ، محبوب سینه تا کی
در انتظار مانم آدینه صبحگاهی
از چشمه محبت ای دیده آبی آور
تا دیده پاک شوییم در کُنج دِیر گاهی
آن سرور است در دِیر گیرد محبّت دوست
آیین پادشاهی ما راست دیر گاهی
از روز آفرینش تا حال کس ندیده است
آن سلطنت که داری در دیگری کماهی
فرمان دوست از توست در طوق گردن ماست
حُکم آن چه هست فرما ، ما را تو جان پناهی
ای والی دو عالم ، ما را طلب که آییم
در راه تو ببازیم ، جان را به عذر خواهی
ولی اله بایبوردی