بختک
برو زود امامزاده دخیل ببند
به خودش بسپارش از چشم بد و چشم نظر
یه درختم سر راهه که میگن حاجت میده
پای اون دونه بکار آینه بزن به شاخه هاش
خدا رحمتش کنه بی بی تو هِی...
یه چیزایی میدونست
می گفت آیینه ، روزا زلفای خورشیدو با صافیش میچینه
می ذاره توی دلش
کی می دونه شایدم روشنی شد توی خونه ت ...
شایدم بختکه افتاده به جونش اینجوری غَش میکنه
ببرش قبرستونی بختکو خاک کن توی قبر
شب جمعه نباشه مرده ها نفرین میکنن
شنبه ای یه شنبه ای
راستی اون پیرزنه ، قمر خانم ، دعا میده
یه دعا براش بگیر بزن به پیرهنش خدا باهاش باشه
یه سرم برو پیش میرزا ولی
کی مدونه شایدم جادو شده
میرزا بِش ورد میخونه جادورو از بین میبره
اگرم جن زده باشه
چه میدونم شب چارشنبه یِوقت مرده دیده
میز ولی خودش میفهمه میگه که چیکار کنی
یه موقع نَری پیش غُربتیا بچه تو نفله میکنن
اون اَرِه اوره های خرافاتی
میزنن طفلکو ناقص میکنن
فردا صُب یه سر برو سقاخونه
چَن تا شمع بذار برای مرده هات
یه موقع دیدی براش دعا کنن
شب جمعه ام برو قبرستونی
نذری ای دعایی هرچی بلدی
مرده ها هرچی باشه از من و تو سبک ترن
به خدا نزدیک ترن
یه چیزایی میدونن
یه چیزایی میبینن از اون بالا
اینهمه دعا ثنا تو کتاباس براش بخون
ماشاا... سواد داری ...
- مش حسن ! دعا سَوا
میگن این جن زده و دخیل مخیل خرافاته
- اتّق ا... کی میگه خرافاته ؟
دکترای هیچی ندون ؟!
مشتی انگار دین و ایمون توام نم کشیده
...توی شهر وِلوله بود
دیگای نذری رو آتیش ،بوی هیزم ، صدای ناقاره ها
مش حسن میگفت فرشته ها دارن میخندن و کف میزنن
میگفت اونجا بالای امامزاده چادر زدن
مشتی داشت نماز میخوند
میز ولی ذکر میگفت
پای دیگ ،غربتیا وول میزدن
پا ضَریح قمر خانوم گریه میکرد
1379/01/27- از کتاب برو زود امامزاده دخیل ببند!چاپ 1389- انتشارات واج