گره گشایی از بیت(صـد شـکـر کـه چـون صـبـح نـکـردیـم فـضـولـی...بــا مــا نــفــســی بــود کــه بــر آیــنــه کــم زد) حضرت بیدل
صـد شـکـر کـه چـون صـبـح نـکـردیـم فـضـولـی
بــا مــا نــفــســی بــود کــه بــر آیــنــه کــم زد
قبل از پرداخت مستقیم به بیت فوق لازم است به پیش درآمدی که در حقیقت کلید گره گشایی کل موضوع است اشاره ای داشته باشیم همانطور که مستحضر هستید از قدیم الایام یکی از راههای امتحان زنده و یا مرده بودن یک شخص این بوده است که در جلوی دهان او آیینه می گذاشته اند تا از تاثیر و یا عدم تاثیر نفسش بر آینه حکم بر زنده و یا مرده بودن او دهند
حال با این دیدگاه به بیت زیر از حضرت بیدل توجه بفرمایید:
شـبـهـهٔ هـسـتـی چو سحر میکندم خون به جگر
آیـــنـــه بــنــدم بــه عــدم کــز نــفــس آرم خــبــری
شاعر در بیت بالا می گوید تردیدی که در هستی و نیستی داریم ما را چون سحر خون به جکر می کند چون سحر نیز اسیر هستی و نیستی خود است یک دم هست می شود و دمی دیگر نیست به همین دلیل باید در جلوی دهان عدم آیینه ای قرار دهم شاید نفسی بر آیینه عدم نشست و ما به هستی پی بردیم
و حال به بیت زیر توجه بفرمایید
چه خوش است عمر سبک عنانگذرد ز ما و من آنچنان
کــه چــو صــبــح در دم امـتـحـان نـفـتـد بـر آیـنـه بـار مـا
اینجا هم شاعر می گوید ای کاش مرگ ما چنان آسان و خوشگوار باشد که نیازی به آینه برای اثبات مرگ ما نباشد و ههمچون صبح نباشیم که برای اثبات هستیش سحر گاه بر صفحه ی آیینه(دنیا) می نشیند و با امتحان و تاثیر نفسش بر آینه از هستی خود حکایت می کند
و همچنین بیت زیر:
فـغـانکـه بـوی حـضوری نبردکوشش فطرت
چـوصـبـح طـعـمـهٔ زنـگ نـفـس شـد آیـنـهٔ ما
اینجا حضرت بیدل می فرمایند تلاش فطرت برای نشان دادن خویش راه به جایی نبرد و اگر حضوری هم بود قربانی زندگی مادی شد همچون صبح که برای اثبات وجودش صبحگاه نفسش بر آینه می نشیند ولی به مرور زمان همین نفس و نمناکی باعث زنگار بستن آیینه می شود
نکاتی کلیدی در درک موضوع (فارغ از تاویل نهفته) ارتباط سه وآژه ی صبح ، تنفس و آینه است تاثیر صبحگاه بر آینه نمی است که از آن به تنفس صبح یاد شده است همین تاثیر است که دلیل اثبات هستی صبح شمرده شده است (همچون آینه ای که برای اثبات حیات در مسیر تنفس کسی قرار گیرد و رد به جا مانده بر آن دلیل زندگی شمرده شود)
و بیت زیر :
حــیــاکــنــیــد بــه پــیــری زوانــمــود طــرب
سـحـر چـوآیـنـهگـیـرد نـفس شب تار است
اینجا هم شاعر می گوید که از اظهار طرب در زمان پیری و کهولت بپرهیزید همچون صبح نباشید که چون بخواهد خود رادر آینه ببیند و خود اظهاری کند نفسش باعث کدورت آینه شده و تاریکی به بار می آورد
و بیت بسیار زیبای زیر :
چـون صـبـح بـیغـبـار نـفـس زنـدهایم و بس
شــبــنــم صــفــاســت آیــنــهٔ امــتــحـان مـا
حضرت بیدل می فرمایند ما چون صبح زندگی و هستی مان در گرو ضبط نفس است و گواه ما در این میانه شبنم است ک چون صبح نفسی بزند از بین میرود (درحقیقت اینجا شبنم نقش آینه را برای امتحان هستی و نیستی بازی می کند........ هستی و تنفس صبح باعث نیستی شبنم می شود و نیستی صبح ضامن دوام و هستی شبنم است)
با توضیحات فوق حال به بیت مورد نظر می پردازیم
صـد شـکـر کـه چـون صـبـح نـکـردیـم فـضـولـی
بــا مــا نــفــســی بــود کــه بــر آیــنــه کــم زد
دراین بیت نیز حضرت بیدل می فرمایند ما بدنبال هیچ راهی برای نشان دادن و اظهارهستی خود چون صبح نبودیم (در حقیقت مراد ما فنا شدن است نه هستی) و اگر در این میانه تیز نفسی داشته ایم هیچگاه نخواسته ایم چون صبح اثری از آن بر آیینه ی اظهار بر جای بگذاریم
(آینه اینجا نیز وسیله اظهار تعین است )
خداوند بی همتا در سوره ی تکویر به تنفس صبح سوگند خورده است آنجایی که می فرماید و (صبح اذا تنفس )
بی شک این موضوع برای حضرت بیدل الهام بخش بوده است .چرا که در اغلب ابیات وقتی به صبح اشاره می کند تنفس صبح را نیز در میان کشیده است.
رضا کرمی