مردی که غربت است همه سوگواره اش
ریزد تمام عمر زدلها شراره اش
از کوچه ی شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت وجگر پاره پاره اش
تابوت زخمهای تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر ستاره اش
قاسم که مرد عرصه ی جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد هماره اش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
<<این است راه عشق نباشد کناره اش>>
با ید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را مناره اش
عمری که در مدینه ی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادواره اش
شعری سروده ام به هوای بقیع او…
شعری که بود غربت وغم استعاره اش
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/3 در ساعت : 14:36:49
| تعداد مشاهده این شعر :
982
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.