اشک ثانیه ها..
امشب که لحظه بوی خیال تو میدهد
عطری که مانده در بدنم درد میکند
وقتی که میروی غزلم تیر میکشد
انگار تکه تکه تنم درد میکند
پرواز را به یاد سپردم ولی هنوز
از آن سقوط بال و پرم درد میکند
ذهنم برای آمدنت شور میزند
ای انتظار تلخ.. سرم درد میکند
آنقدر "اشک ثانیه ها" را شمرده ام
بغضی که مانده در نفسم درد میکند
اکنون که بین چشم تو دنیای من گم است
دنیای مانده در قفسم درد میکند
من بی گناهِ قصه ی کوچِ پرنده ای..
زنجیرِ پای متهمم درد میکند
دیگر چراغ رابطه خاموش گشته و
انگشت کوچکِ قلمم درد میکند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/3 در ساعت : 20:17:13
| تعداد مشاهده این شعر :
976
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.