امشب که دو چشمت به من زار ترین است
منظومه ترین دفتر خورشید زمین است
رازی است نهان چون غزل صبح نگاهت
هم ساغر و پیمانه و هم دین و یقین است
احساس بلندی که سر تاک دل ماست
آویزه ی انگور ، سر خوشه ی دین است
ای وای که بر ما نفس باد بهاران
پرورده ی آهی است که با شعله عجین است
تندیس خیالی که نظر بر نظر ماست
تصویر مدام از قد جبریل امین است
افسوس که گفتند به ما ذکر فلان است
چون ذکر مناجات و دعای سحر این است
جانی که سلامت برم از محضر عشقت
نا لایق و بی مایه و گمراه ترین است