ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ماهرخ
برکوی تو چون ماهرخی راگذر افتاد درباغ همه گلهای بهار از نظر افتاد دلهای مشوش شده اندر خم زلفت ما را زخم زلف توخون درجگرافتاد حال من بيدل زغم تو شده بيمار درديست ندانم که چرا بی اثرافتاد گرديده سيه روز من همچون پر زاغی درشام سيه گرچه طلوع سحر افتاد ازعاشق سرگشته چوپرسی تو ز احوال ما را همه دانند که شورت به سرافتاد دارد دل بريان شده ازعشق تو فرياد از ديده چو ماهی و زدل سخت تر افتاد سوز دل من آتشی اندر دل او زد افتاده دوصد عاشق بی پ او سرافتاد زلف تو مرابست به آن زلف چليپا بگشاد مرا تا نظرش بر دگر افتاد شد رهزن دلها و به کارم گره انداخت زد عشق تو آتش به همه خشک و تر افتاد وآنروز که ديده ست حقير زلف تو دلدار کآتش بزد اندر دل و پا تا بسر افتاد *غزل از مرادشفيعی سامانی*
کلمات کلیدی این مطلب :  غزل ، غزلیات ، شعر ، شاعر ، خدامراد ، شفیعی ، سامانی ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1399/3/10 در ساعت : 1:22:46   |  تعداد مشاهده این شعر :  53


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 5,831 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,062
logo-samandehi