اگر ظاهر پرستی را به گیتی
خزان آیینۀ افسردگی هاست
وگر در دیدۀ افسرده جانی
گلستان مظهر پژمردگی هاست
مرا هنگامه یی در سینه گرمست،
که شرحش در رموز دیدگی هاست
تامل! کاینهم از پیچیدگی هاست!
نگاه ها نارسا افتاده، ور نه :
شما ای منکران! اهل یقینید
وفاجویانه گر باری به بوستان
به یاد جلوه های گل نشینید
به پای گلبن خشکیدۀ باغ
عزیزان مرگ بلبل را ببینید
درین مردن کمال زندگی هاست
اگر گل جامه برکند و ز خود رفت
وگر بلبل پر و بالش جوان ریخت
عجب نبود برای جلوۀ نو
لباس کهنۀ خود میتوان ریخت
ولی باید به این غم سوخت کز جهل
توانا برگ و بار ناتوان ریخت
همین انگیزۀ رنجیدگی هاست
ز آۀ ناتوانان خیره سوزد
به گیتی گر چراغ آسمانی
روان ها تیره ابری مینماید
همی در آسمان زندگانی
گل باغ تمنای بشر راست
نفس های خودش باد خزانی
نگه کن این نه از نا دیدگی هاست
گل افسرده روح ناتوانیست
که شمع آسا به گور آرزو سوخت
بنازم مشرب مرغ دلی کو:
چو پروانه به ذوق جستجو سوخت
بهاری را به آثار خزان یافت
ز خود رفت و دماغ گفتگو سوخت
همینجا؛ جای از خود رفتگی هاست
بارق شفیعی
کابل
٢٣/۸/١۳۳٧
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/5 در ساعت : 13:13:0
| تعداد مشاهده این شعر :
961
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.