ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



در سوگ«دفترچه ی بسیج اقتصادی»به مناسبت سالگرد فوت!


آه  ای   دفترچه ی    خوب            «بسیج اقتصادی»



ای  شریک  روز  و شام  من به   عیش  و  نامرادی



هم   هویت   بهر   من  بودی  و هم اسباب     شادی



چون   عصا    راهم  نمودی  کوبه کو وادی به وادی



لعبتی   بالا  نشین  بودی  که     پایین       اوفتادی



یار  جانی  اولت  با  خویش  در هر   کار     کردم



بایگانی     آخرت   با   دیده ی     خونبار     کردم



***



با   کلید   نام  تو   هر   قفل  را   می شد     گشادن



با  تو   می شد  روی آتش  بی محابا     پا   نهادن



سربلندی   از تو   نشات  می گرفت و     ایستادن



بی  تو  کی  گردد  میسر دل  گرفتن   قلوه   دادن؟



ماتمی   عظماست  در  هجر  تو  از پا  اوفتادن



شرح  این  هجران و  آن وصلت نمی آید به گفتن



کی  رود  از  یاد روزان و  شبان با  تو    خفتن؟



***



بلبل  من! رفته ای  و   قوش  می ماند   چه حاصل



تا  ابد   خالی   مرا    آغوش  می ماند   چه حاصل



رفتی  و  با  من  دلی غمپوش می ماند  چه حاصل



بی  تو  دنیا  مثل  اخم «بوش» می ماندچه حاصل



نزد  ما  یک  قطعه ی ته سوش می ماندچه حاصل



رفتی  و  آید به دنبالت پس از چندی  کوپن     هم



یک  دو ماهی بعد-شاید زودتر- مرحوم بن    هم



***



الوداع  ای  از  برات  و  سفته  و  چک  معتبرتر



الوداع ای  از   سجل و   پاسپورت بنده     برتر



چلچراغ  بخت  من   خاموش   شدتا رفتی  ازبر



ای که  بودی   سایه ی  رحمت  مراپیوسته بر سر



رفع  رحمت  کردی  و  زحمت تو را  دادیم   ایدر



رفتی  و  بردی  دلم  را  ای  بت   جمجاه   با خود



کاش  می بردی  مرا هم  این  سفر  همراه با  خود



***



«شاطر» از   داغ   جگرسوز  تو  چون ابر بهاران



می زند بر سینه و سر...اشک می ریزد  به  دامان



روزگارم  تار   شد بی  جلوه ات ای  مهر    تابان



هر که  را  دیدیم  از  هجر  تو باشد  درب وداغان



کارها   هرگز  نخواهید دید   دیگر   روی   سامان



گرچه  همچون  خرمن  امید  من   بر باد    رفتی



ای  بهشتی روی من!باور  مکن    کز  یاد رفتی.


کلمات کلیدی این مطلب :  در ، سوگ«دفترچه ، ی ، بسیج ، اقتصادی»به ، مناسبت ، سالگرد ، فوت! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/8 در ساعت : 7:14:17   |  تعداد مشاهده این شعر :  1955


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی سیدحسینی
1390/11/8 در ساعت : 8:38:56
آفرین طناّز شاعر
خوب گردیدی تو ماهر
بهره بردم از کلامت
ای عموعباس شاطر/

*********************
ابرد من الثلوج یا شیخ!البته من عموحسین شاطرم.عموعباس شاطر قمی بود وبا رطب -البته از نوع لب و لوچه ایش-میانه ی خوبی داشت.وباز البته اینکه قمی و کاشی فرق زیادی با هم ندارندجز اینکه هردوشان خوبند و رحمت بر هردوشان:
شاط قم...وشاطرکاشی
دوست دارند شعرونقاشی
آن یکی اوستاد علم رطب
این یکی بیق و واقعا ناشی....
افشین تل لو
1390/11/8 در ساعت : 9:49:1
بستند بار خویش ز املاک و باغها..... ما همچنان به سوگ کوپنها نشسته ایم
بنشسته اند همسفران برخر مراد.... ما دل به وصل میله این مترو بسته ایم
سلام استاد،بسیار زیبا و سرشار از اغراق طنازانه بود.
پایدار باشید.

*****************
سپاس بی حد ومر-وبلکه مرز-که حضوری لطیف یافتید.
علی اشرفی راد
1390/11/8 در ساعت : 9:17:28
باسلام استاد گرامی مکررخواندم واین مصرع را (هر که را دیدیم از هجر تو باشد درب وداغان)همخون شعرتان ازنظر وزن ومعنی ندیدم هرچند حیلی با احتیاط گفتم-موفق باشید.
*************************
ای یار دوزبانه!اولا غیبتتان طولانی شد کمی دلواپس شدم.باخودم گفتم نکند این رفیقمان نیامده برود؟ثانیاآنچه شما گفته اید همخون نیست اتفاقا همخون است.خودم بردمش آزمایشگاه خونش را آزمایش کردند و جواز همخونی صادر نمودند.
محمد تقی قشقایی
1390/11/8 در ساعت : 12:3:15
سلام
پایدار باشید استاد.

**************
ممنون.
احسان اکابری
1390/11/8 در ساعت : 18:51:34
سلام استاد خوش عمل عزیز

امیدوارم حالتون خوب باشه

شعر زیبایی بود خوشا به حال دفترچه که براش شعر سرودید

استاد من هم روزی که تموم شدم دو بیت شعر خرجم کنید ثواب داره ( البته بعید میدونم کسی خبر بشه که من رفتم اون دنیا )

براتون بهترین هارو آرزومندم.

*************************
درود بر احسان عزیز....من حتم دارم که آدمی چون تو به کهنسالی خواهد رسید.می بینمت که 86 ساله شده ای .همسر پیرت کنارت نشسته و تو با عینک ته استکانی زیر چشمی به او می نگری.ناگهان دی ماه سال 90 به یادت می آید و حرف امروز من.دلت هوای مرا می کند.نوه ی کوچکترت را صدا می زنی تا تو را به خانه ی من بیاورد.او هم با کمال اشتیاق هواپیمای شخصی اش را از آشیانه بیرون می آورد و...یکربع بعد در شهریارید و در باند مقابل خانه ی من.دق الباب می کنید و تو با کمر خمیده و عصازنان پیشتر می آیی تا از خادم من بپرسی:آقا تشریف دارندیانه؟از فرط پیری نمی توانی این جمله را ادا کنی .پس از نوه ات کمک می گیری و او این سوال را از خادم من می کند.خادم من با رویی گشاده می گوید:متاسفانه آقا تشریف ندارند.ایشان صبح زود برای اسکی به پیست آبعلی رفته اند و تا شب هم بر نمی گردند.گوشهایت آویزان می شود و وا می روی.نوه ات جمع و جورت می کند و با هواپیما دوباره بر می گردی به خانه ات.متاسفانه بشدت سرما می خوری و هفته ی بعد به علت ذات الریه رحیق رحمت را سر می کشی....
سیاوش پورافشار
1390/11/8 در ساعت : 17:19:34
سلام و عرض ادب استاد خوش عمل
شعری رسا و شیوا از شما استاد بزرگوار خواندم فکر کنم نشر این شعر بسیار به موقع بود
دست مریزاد.

*********************
درود بر شما.حضور دلنوازتان را پاس می دارم به درودی برخاسته از دل و جان.
محمدرضا درانی نژاد
1390/11/8 در ساعت : 21:34:5
درود بر رفیق شفیق و.....
***************
وعلیکم بالصبر و الصلاة.
نام؟ نام خانوادگی؟
1390/11/8 در ساعت : 10:43:44
سلام استاد عزیز
طنز زیبایی بود البته شاید خیلی ها یادشون نیاد دفترچه ها را نهایت چیزی ازکوپن بدونند.
برا ماکه نوستالژیک بود
منم البته طنزمیگم نمی دونم در حد سایت باشه یا نه اگه زحمت بکشید تو وبلاگم اخریش را ببینید تا با نظر شما اگه مناسب بود یه کار طنز هم بذارم اینجا
سربلند باشیدwww.royayeshirinam.blogfa.com
***************
درود بر دکتر نادر عزیز.ازاین که به ارادتمند سری زدید ممنونم.واما سروده ی طنز«ستایش»و رباعیات ذیلش همان بهتر که در جای خودشان بمانند!!ورود آنها به این سایت باعث «جیز»شدن شما و من-به عنوان تاییدکننده-خواهد بود.دکترجان!همین راهی را که پیش گرفته ای اینجا ادامه بده.
ابراهیم حاج محمدی
1390/11/8 در ساعت : 17:45:21
سلام علیکم ایها الاستاد الکریم
از این طنز فاخر و دلچسب بسیار استفاده کردم و لذت بردم . دست مریزاد .

*********************
استاد سخن سلام بر تو
وی دلبر من سلام بر تو
خواندم به جریده ی کلامت
یک شعر خفن سلام بر تو.
رضا کرمی
1390/11/8 در ساعت : 21:24:50
استاد خوش عمل هراس دارم از اینکه تمجید کنم شعر شما را و باز حمل بر رندی من کنید..والله من اشعار شما را دوست دارم و با اشتیاق می خوانم...خاصه این شعر که علاوه بر طنازی ...خاطره ی سالهای دور را نیز در من زنده کرد...

****************************
پدر شعر «سنا» را به سناباد دلم
داده ام راه که تا روز قیامت ماناد...
درود بر شما.برای من عزیزید همیشه.
محمد وثوقی
1390/11/8 در ساعت : 23:27:14
سلام حضرت استاد گرامی
ظریف و با لطافت سروده اید. گاهی صف تخم مرغ و پنیری سهم ما هم می شد اما دفترچه چیزی نبود که دست بچه ها بدهند!
مستدام باشید.

***********************
درود بر شما.من هنوز هم لاشه ی دفترچه ی بسیج-صدر اول و دوم-را تر و تمیز حفظ کرده ام تا برای آیندگان میراثی درخور باشد.
مجتبی اصغری فرزقی
1390/11/9 در ساعت : 10:6:39
سلام استاد خوش عمل عزيز


استفاده كردم استاد


يا علي مدد
احمد فرجی
1390/11/9 در ساعت : 0:1:34
استاد خوش عمل عزیز با سلام و عرض ارادت همیشگی . درهوای سرد اندیشه در یک شب زمستانی ازخواندن طنزتان لذت بردم . یادش بخیر مردی که به خواستگاری دختر ی در یکی از روستاها رفته بود و برای خانواده عروس کلی از دارایی و مال وثروتش حرف زده بود که در بازار میوه فروشان حجره ای دارد و نیسانی و چند کارگر ، پدر دختره به او گفته بود که اینها که گفتی هیچ ، بگو دفترچه بسیج اقتصادی دار ی یا نه ؟ خدا هیچ عزیزی را این چنین خوار نکند . موفق باشید و سربلند و سرحال .
حمیدرضا اقبالدوست
1390/11/8 در ساعت : 20:35:10
پاینده باشید استاد خوش عمل /این شعرهای زیبا و طناز درعین حال بیانگر دوره ی تاریخی خاصی هم هستند ومناسب برای بررسی آن ایام / پاینده و شاد باشید.

************************
درود بر شما:
هم اقبال یاری هم اقبالدوست
که شعرت به هرحال نغز و نکوست...
سیاوش پورافشار
1390/11/8 در ساعت : 23:9:24
درود استاد خوش عمل بزرگوار
پاسختان را به آقای اکابری که داشتم می خواندم کم کم احساس کردم داشتم رمانی می خوانم و آن قدر این پاسختان مهرآکند بود که گمان کنم احسان عزیز باید حتما چند بار آن را بخوانند استاد عزیز واقعا ار ته دل می گویم شما غنیمتی هستید و حیف قدر امثال شما کمتر دانسته می شود
ارادتمندتان.

*********************
درود.ای عزیز. بیش ازین چوبکاریم نکنید.واما جهت اطلاع عالی عرض می کنم:ارادتمند در نوشتن داستان کوتاه هم استعدادکی دارم.تاکنون ده دوازده فقره داستان نوشته ام که بحمدالله همه شان هم در روزنامه های کیهان-اطلاعات و برخی مجلات هفتگی چاپ شده ند.این داستانها را کسانی چون علی اصغرشیرزادی مهر تایید زده ودر صفحات داستانشان درج کرده اند.
احسان اکابری
1390/11/9 در ساعت : 3:51:20
سلام بر استاد عزیز
لذت بردم از پاسخی که به من داده بودید البته من در همین سن به شکستگی همین داستان هستم بدون اینکه زن و بچه و حتی اندک مال و ثروتی داشته باشم ( اگر من رو از نزدیک ببینید قطعا نخواهید شناخت و صد در صد جا خواهید خورد )
براتون بهترین هارو آرزومندم.

***********************
احسان عزیز.همه ی ما در عکسها جور دیگری هستیم.من حتم دارم شماهم که مرا از نزدیک ببینی از شگفتی پس خواهی افتاد.
صادق رحمانی
1390/11/8 در ساعت : 9:38:22
همیشه در یاد ها ماناست. ولی من هیچ گاه استفاده نکردم از این دفترچه!

***************************
من بر خلاف شما روزی نبود که ازین دفترچه ی محبوب استفاده-وبعض مواقع سوءاستفاده-نکنم!سپاس.
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/11/8 در ساعت : 15:40:37
سلام بر استاد خوش عمل عزیز
طنز زیبا و دلنشینی بود ، خواندم و لذت بسیار بردم ،
یاد آن روز های هم به خیر ، دلشوره ها و دل مشغولی های خاص خودشان را داشتند.

****************************
درود بر استادنجوای مهرپرور.از حضورتان دلگرم و مبتهجم.سالهای اول دهه ی 60 که ارادتمند تازه متاهل شده بودم ساکن خیابان خورشید واقع در دروازه شمیران بودم.در خیابان دست چپم-یعنی خیابان زرین نعل-منزل استاد امیری فیروزکوهی قرار داشت و درخیابان دست راستم-یعنی خیابان فخرآباد-منزل وفای قمی-غزلپرداز و پدر شهرام وفایی شاعر فرهیخته-واقع بود.البته در خیابان خورشید مرحوم مصطفی قاضی نظام(شاعر مفضال اما گمنام)و مجید شفق(شاعر و محقق موفق و خواهر زاده ی مهدی سهیلی)هم سکونت داشتند.من این عزیزان ویا اقربایشان را درصفوف ارزاق ملاقات می کردم و دفترچه ی بسیج اقتصادی دراین میان نقش بارزی داشت.یادش بخیر و عمر وعزتش افزون علیرضا طبایی هم همسایه ی ما بود و کمی آنطرفتر در چهارراه آب سردار استاد محیط طباطبایی سکونت داشت.حهت انبساط خاطر عرض شد.
حسین سنگری
1390/11/8 در ساعت : 19:38:31
سلام بر استاد خوش عمل گرامی.
بسیار طنز زیبایی سرودید ... خنده رو بر لیانمان جاری کرد...
یا حق.

*****************
درود بر شما.تصور نمی کردم خنده بر لبهای مبارک جاری شود.جای آن بود که می گرییدی ای عزیز. این سوگنامه بود در رثای عزیزی از دست رفته:ای دوست بر جنازه ی دفتر چو بگذری....
احمدرضا قدیریان
1390/11/8 در ساعت : 22:57:59
سلام بر استاد.
طنز زیبایی است در سوگ دفترچه بسیج اقتصادی.
ولی به گمانم سالها از فوت آن مرحوم می گذرد!
برقرار باشید.

**********************
استاد قدیریان را درود.اگرچه آن عزیز مرحوم شده اما به اعتبار «اکرموا امواتکم»از طرف من جسدش حفظ شده.جسدی که نه می گندد و نه متلاشی می شود.این سوگسرود هم بمناسبت سالگرد درج شده است.
مصطفی پورکریمی
1390/11/9 در ساعت : 0:32:37
سلام جناب استاد خوش عمل گرامی

یار جانی اولت با خویش در هر کار کردم

بایگانی آخرت با دیده ی خونبار کردم

این طنز باارزش از آن دسته آثاری ست که باید به خاطر سپرد برای هم سنّ و سال های من که بسیار کاربرد دارد.برقرار باشید.

*********************
سلام بر شما.بار دیگر نوازشتان شامل حالم شد و ازین بابت سپاسگزارم.
بازدید امروز : 2,827 | بازدید دیروز : 11,036 | بازدید کل : 122,933,466
logo-samandehi