آه ای دفترچه ی خوب «بسیج اقتصادی»
ای شریک روز و شام من به عیش و نامرادی
هم هویت بهر من بودی و هم اسباب شادی
چون عصا راهم نمودی کوبه کو وادی به وادی
لعبتی بالا نشین بودی که پایین اوفتادی
یار جانی اولت با خویش در هر کار کردم
بایگانی آخرت با دیده ی خونبار کردم
***
با کلید نام تو هر قفل را می شد گشادن
با تو می شد روی آتش بی محابا پا نهادن
سربلندی از تو نشات می گرفت و ایستادن
بی تو کی گردد میسر دل گرفتن قلوه دادن؟
ماتمی عظماست در هجر تو از پا اوفتادن
شرح این هجران و آن وصلت نمی آید به گفتن
کی رود از یاد روزان و شبان با تو خفتن؟
***
بلبل من! رفته ای و قوش می ماند چه حاصل
تا ابد خالی مرا آغوش می ماند چه حاصل
رفتی و با من دلی غمپوش می ماند چه حاصل
بی تو دنیا مثل اخم «بوش» می ماندچه حاصل
نزد ما یک قطعه ی ته سوش می ماندچه حاصل
رفتی و آید به دنبالت پس از چندی کوپن هم
یک دو ماهی بعد-شاید زودتر- مرحوم بن هم
***
الوداع ای از برات و سفته و چک معتبرتر
الوداع ای از سجل و پاسپورت بنده برتر
چلچراغ بخت من خاموش شدتا رفتی ازبر
ای که بودی سایه ی رحمت مراپیوسته بر سر
رفع رحمت کردی و زحمت تو را دادیم ایدر
رفتی و بردی دلم را ای بت جمجاه با خود
کاش می بردی مرا هم این سفر همراه با خود
***
«شاطر» از داغ جگرسوز تو چون ابر بهاران
می زند بر سینه و سر...اشک می ریزد به دامان
روزگارم تار شد بی جلوه ات ای مهر تابان
هر که را دیدیم از هجر تو باشد درب وداغان
کارها هرگز نخواهید دید دیگر روی سامان
گرچه همچون خرمن امید من بر باد رفتی
ای بهشتی روی من!باور مکن کز یاد رفتی.