آسمان
یک آسمان دردو فراق و حسرت وغم مینویسم
با این دل شوریده و دیوانه هر دم مینویسم
گفتا قلم از دست من تنگ آمد امشب باز نالم
گفتم که باشد مابقی را من دگر کم مینویسم
مسافر
مسافر کم تو بیتابی کن امشب
تو بیماری و می سوزی که از تب
تمام هستیم بودی دل زار
چرا بستی تو اینگونه دگر لب
غزل
غزل غوغا مکن امشب که من شوریده احوالم
غمم شد مونس تنهائیم او دیده احوالم
ندارم تاب من آخر در این بیغوله ام بنگر
که عمری را چو اینگونه همه دزدیده احوالم
کلمات کلیدی این مطلب :
آسمان ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/12 در ساعت : 14:29:19
| تعداد مشاهده این شعر :
807
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.