وقتی دلش از روی دنیا سیر می شد، می آمد و روی تو را می دید مادر
گاهی غمی پشت جناقش سوز می داد، حرف از تو می گفتیم، می خندید مادر
آنروز وقتی تیر چون دیوانه ای مست، پیراهنت را زیر دندان چاک می داد
با ناله ای از آن نفسهای پر از خون، آرام گفتی مادرم، نشنید مادر
شب بود وآنشب برنگشتی سوی خانه،نجوای ساعت کوچه را دیوانه می کرد
فردا تمام سقف ها آوار گشتند، وقتی که راز مرگ تو فهمید مادر
بر روی نعشت گریه ها سر داد ونالید،تا آن صدای مهربانش رگ به رگ شد
بیدار بود آن دم که ما در خواب بودیم، وقتی که ما بیدار، می خوابید مادر
بعد از تو پاهایش رمق از یاد بردند، قدش خمید از بار آن روزی که رفتی
دستانش از تسبیح هم رودست می خورد،بعد ازتو مجنون بود ومی لرزید مادر
شب بود و تنها در کنار قاب عکست،مادر چو ابری قطره قطره هیچ می شد
وقتی نگاهش با نگاهت تاب می خورد، مهتاب می شد با تو می تابید مادر
هرصبح وقتی از تو می پرسید دشمن مادر پر از فریاد و فخر وشادمانی است
هرشب چو تنها می شد و وقت اذان بود در پای حوض خانه می نالید مادر
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/15 در ساعت : 9:46:45
| تعداد مشاهده این شعر :
1364
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.