اولش فکر کردم نه بابا اینجا جای طنز نیست، ولی بعدش دیدم نکند کسی وارد سایت شاعران بشه وتصور فضای دود ودم و ماتم معشوق توی ذهنش باشه! مگه ما دل نداریم.داریم گنده اش رو هم داریم.
پس ایام جشن انقلاب رو یه فرصت مغتنم دونستم ویاعلی مدد.
تاچه قبول افتد وچه در نظرآید.
مظنون سکه ها
داشتم در مکان ناجوری فکرهایی عجیب می کردم
فکراین سکه های بی ترمز فکرسوراخ جیب می کردم
سکه ها از چه رو گران شده بود، باید از قصه سردرآرم زود
گرچه این کار کار ماها نیست،باز بهتر زبی خیالی بود
نکند کاردست پنهانی است مثلا دستهای خرزوخان
نکند باز هم هوا برداشت این حباب همیشه در میدان
باید اول به سبک شرلوک هولمز پی مظنون ماجرا بروم
چه کسی سود برده ازجریان،زرگرا،بانک،صاحبان قلم
هرچه با خود حساب می کردم، همه رااز خطا بری دیدم
بانکها را اسیر این بازار،زرگران را به زرگری دیدم
سود اصلی نصیب زنها بود سکه ها مثل رخش می تازید
روز وشب از هراس نرخ طلا روی مردان چه رنگ می بازید
شاخه گلها فروش می رفتند، مردها خرس مهربان شده اند
نامزدها به شوهران گستاخ،پیرزنها ولی جوان شده اند
شده نازک صدای مرد دلیر،دستها بوی تاید می دادند
جای یک گوشواره بدلی،بهر همسر پراید می دادند
توی شبها به جای خواب پری،خواب مادرزن است کابوسش
هفته ای هشت روز می رفتند مردها بی بهانه پابوسش
دیگ ها رفته اند توی کمد،فصل پر رونقی است پیتزا را
کیست جرات کند که پیش زنش بنماید دراز پاها را
با خودم آه می کشیدم دوش دیگر اینجا چگونه باید زیست
ناگهان همسرم صدایم زد، توالت جای فکر کردن نیست
افشین تل لو---زمستان نود