ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خاطره


یک شب بهار بود وگل و سبزه بود و آب،



در نور مهتاب،



عکس شگوفه در دل تالاب مینمود؛



همچون ستارگان درخشنده در سپهر.



 



رامشگران باغ:



خواندی ببزم دخترکان شگوفه چهر؛



هر دم سرود مهر.



 



هر ناله در چمن؛



بر بندگان عشق:



پیغمبری بدی ز خداوندگار حُسن.



 



در عالمی چنین:



دل غرق اضطراب شد، اندیشه محو گشت



کآواز پای اوست،



یا لغزش نسیم به گلبرگهای تر؟!...



 



جان در تنم تپید،



رنگ از رخم پرید،



نظاره ام فگند به اندیشه انقلاب.



 



رویی ز لابلای ستاک شگوفه بار



گردید جلوه گر!...



آنسانکه گویی الهۀ عشق بیگمان



پروین فشانده اند به رخسار مهتاب.



 



اکنون به یاد جلوۀ آن روی تابناک



هر شب روم به باغ به هنگام نو بهار.



با آنکه هر زمان،



در چشم انتظار:



گلشن همان، شگوفه همانست و ماه همان



لیکن نشد پدید:



رویی ز لابلای ستاک شگوفه بار



تا بنگرم دوبار:



کاختر فشانده اند به رخسار مهتاب!



 



بارق شفیعی



کابل



١۴/١/١۳۴۰


کلمات کلیدی این مطلب :  خاطره ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/19 در ساعت : 12:44:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1047


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 16,601 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,572,561
logo-samandehi