چون یافتن گنج که آن سوی خطر هاست
در باغ درختی است که مشتاق تبرهاست
چندی است نمی گنجم در وزن مطنطن
پایان قفس اوّل آزادی پر هاست
این دار ملامت به خدا ترس ندارد
در دیده ی منصور، که مهمانی سرهاست
زحمت مکشید این همه ای تیغ به دستان
تسلیم شدن چاره ی ناچار سپرهاست
نشنیدن پند است و به عاشق حرَجی نیست
این عذر موجه، چه کنم؟ خصلت کرهاست
با سنگ سراغ از من دیوانه گرفتید
بی آنکه بدانید در این دل چه خبرهاست
مربع
هر گونه ی سرخی که گل انداخته در باغ
از سیلی پر مهر پدرها به پسرهاست
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/23 در ساعت : 0:19:41
| تعداد مشاهده این شعر :
1608
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.