سلام استاد مسلما" اين خانه كه خانه شما باشد ، يعني همين سايت ، « كم از خانقاه بوالحسن نيست » ؛ و شهد و شرابش هم همين شعر ناب ؛ نانش كه نان نيست ؛ كلوچه است !. امٌا ميهماني چون من اگر نزد استادي چون شما نپرسد چه كند ؟! سائل آمده ايم تا غافل نرويم . بازهم مپرسيم ؟ . ق: اتفاقا این خانه ی همه است در بلغورخانه اش نانی پیدا می شود و در لنگرخانه اش جایی برای آسودن و در غریب خانه اش جایی برای همه ی شاعران هست.
|
سلام و اينكه بگويم چقدر تنهايم..... بوالحسن خوش گفت اما اينزمان هم از ايمان هست پرسش هم ز نان! همنام عزيز و برادر بزرگترم گله هاي فراوان دارم راجع به شعر فجر و جفاهاي بسيار كه بر ما رفت شاخص شعر كشور اگر اين اسامي ست كه هرسال اعلام ميشود بايد فاتحه شعر را خواند حضورا خدمتتان عرض خواهم كرد درد بسيار ست و درمان هيچ هم! با بدرود ودرود
|
هرکس که آمد زخم پیدایش ببینید هرکس که آمد درد پنهانش مپرسید درود شاعر
|
باسلام ادب احترام جناب استاد قزوه گرامی دست مریزاد استفاده کردیم از این سروده خراسانی تان مرحبا صد ها درود سر سبزو با طراوت در پناه حق باشید
|
درود بر حضرت قزوه ی ارجمند شعر زیبای شما با شهادت عارفانه ای که در آن است دل را به میهمانی شهودی لطیف می خواند. سربلندی تان افزون
|
سلام استاد درود بر طبع لطیف و والای شما
|
سلام. لطفن فونت شعر را عوض كنيد و يك سايز هم درشترش كنيد. تا از اين شعر بسيار زيبا بشود بهر برد.
|
سلام استاد زیبا بود. موفق باشید
|
درودبر جناب قزوه بهره مند شدیم از این نفیسه شادمان باشید
|
سلام و عرض ارادت خدمت استاد قزوه ی عزیز شعری روان ، دلنشین و زیبا که هم هنگامه ای دارد در جوشش و کوشش و هم آنی به دست می دهد در خوانش ، دست مریزاد و همیشه در مدار شعر و شاعری سماعی عارفانه داشته باشید . بیت < ما آهوان کشتهی دیروز و امروز / از کشتگان عید قربانش مپرسید> بیشتر زیباست
|
دست مریزاد استاد... نانش دهید امّا از ایمانش مپرسید...
|
سلام قزوه عزیز زیباولطیف وجوشش شاعرانه ای داشت همیشه سلامت وبرقرار
|
سلام و عرض ادب استاد عزیزو گرانقدر هزارا ن درود بر اندیشه ناب شما خدا راشکر می کنم که خواندن اشعار زیبا و بسیار عمیق شما رو در این سایت نصیب بنده کرده واقعا لذت بردم خداوند یار و نگهدارتون باشه
|
خصوصی استاد در مورد اشکالات وزنی که در این غزل حضرت بیدل مشاهده میشود شما چه میفرمایید؟..قصد داشتم این غزل را محور حلقه ی بیدل خوانی قرار دهم بیتهای 3 و 5 به نظر مشکل وزنی دارند ...احتمال می دهم با نسخه ی خطی باید مقایسه شود دیـــدهٔ انـــتـــظـــار را دام امـــیـــد کـــردهایــم ای قـدمـت بـه چشم ما خانه سفید کردهایم دل بـه خـیـالـت انجمن دیده به حیرتت چمن سـیـر تـأمـلـی کـه دل تـا مـژه عـیـد کـردهایم هـمـچـو صـدف قـنـاعـتـست بوتهٔ امتحان فقر مـغـز شـد اسـتـخوان ما بسکه قدید کردهایم فـیـض جـنـون نـارسـا فـکـر بـرهنگی کراست خــرقــهٔ دوش عـافـیـت سـایـهٔ بـیـد کـردهایـم مـعـنـی لفظ حیرتیم کیست به فهم ما رسد بــوی اثــر نــهــفــتــه را رنـگ پـدیـد کـردهایـم گـرد بـه باد رفتگان دست بلند مطلبی است گـوش بـه چـشـمکـن بـدل نـاله جدیدکردهایم آه کــجـا بـرد کـسـی خـجـلـت تـهـمـت عـدم نـام خـمـوشـی وکـریگـفـت و شنیدکردهایم فرصت اشک شمع رفت ای دم صبح عبرتی خـنـده دیـت نـمـیشـود گـریه شهیدکردهایم بـیـدل اگـرخـطـای مـا درخـور سـاز زندگیست تـا بـه کـفـن رسـیـدهایـم نـاله سفید کردهایم ق: جناب کرمی با سلام در نسخه پیش روی من -نسخه رامپور- دست کم این 4 اختلاف مشهود است: 1- دیده به حسرتت چمن... 2- فیض جنون ما رسا... 3- بوی اثر نهفتۀ ... 4-تا به کفن رسیده ایم نامه سفید کرده ایم. ضمنا چون اوزان متحدالارکانی چون مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قابل تقسیم به دو جزء مساوی است در پایان هر نیم مصرع نیز حکم یک هجای زیادی آخر مصرع جاری است و اشکال وزنی محسوب نمی شود به عنوان مثال شهریار هم دارد : نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند .... از مطالبتان استفاده می کنم. ممنون.
|
سلام بر جناب قزوه عزیز از مطالب زیبایتا ن بهره مندم با آرزوی توفیق الهی شما را به گلستان شهید عشق دعوت مینمایم/
|
سلام و عرض ادب سقف بهار ناگزیرش را که دیدید از هیزم خیس زمستانش مپرسید مستدام باشید.
|
استاد قزوه به شخصه حس می کنم که فصل جدیدی در جهانبینی شعری شما آغاز شده است یک نوع دیدگاه عرفانی توام با حکمت البته من این موضوع را جدای از فضای خاص زندگی در هنوستان نمی دانم ...این حرکت خاص از حدود 5سال پیش در اشعار شما ملموس است فکر می کنم به ادرک خاصی از زندگی رسیده اید که زوایایی از ان را در شعر خود متبلور می سازید...از خصوصیات بارز این دوره ی شعری شما این است که مثل گذشته به قافیه می اندیشید اینها هم از لوازم حکمت و و به دلدار پرداختن است کسانی که از این حرکت حکمی شما غافل هستند شاید فکر کنند که قزوه از فضای تکنیکی شعری سالهای پیشین خود فاصله گرفته است غافل از اینکه این چرخش خود خواسته از لوازم بلوغ یک شاعر و نزدیک شدن به رسالت پیامبر گونه شاعران است...من شدیدا معتقد به شریعت و طریقت در دنیای شاعرانگی هستم ....دنیای شاعرانگی که قافیه و ردیفش را شریعت شعری تشکیل می دهد و حکمتش را طریقت...الغرض این وزها طریقت است که در کفه شاعرانگی شما زورش بر شریعت شعری چربیده است...
|
با سپاس از شما استاد قزوه...لطفا ..نظر من را در رابطه با شعرتان تصحیح بفرمایید نوشته ام: مثل گذشته به قافیه می اندیشید تصحیح بفرمایید به: مثل گذشته به قافیه نمی اندیشید
|