آندم که بر حریرِ خیالِ رُخت فتد
داغِ نگاۀ گرم هوس پیشۀ کسی
وآنگه که بشکفد به دلی ذوق بوسه ات
گردد چراغ خلوت اندیشۀ کسی
دل در برم گدازد و سوزد روان من
بنشیند ار امید نگاۀ تو در دلی
خیزد شرر ز سینۀ غم پرورم چنان
کاندر هوای وصل تو مرغ تصوری
تا بال آرزو بفشاند؛ به آشیان :
سوزد پرش ز نالۀ آتش فشان من
یاد تو آن نسیم روانبخش اگر شبی
بر خوابگاۀ خاطر آلوده یی گذشت
دل خون و خون شد آتش و در پیکرم دوید
گویی شرر ز پنبۀ پالوده یی گذشت
اینگونه بارها به غمت سوخت جان من
لیکن؛ تو مستِ حُسن و غرور ِجوان خویش
در بزم عشق جام تمنا شکسته ای
یعنی بچشم دیو سرشتان بوالهوس
بی باک جلوه کرده و بیجا نشسته ای
غافل ز اضطراب دلِ بدگمان من
بارق شفیعی
کابل
٢۹/۹/١۳۴۰
کلمات کلیدی این مطلب :
بدگمان ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/15 در ساعت : 21:29:30
| تعداد مشاهده این شعر :
1291
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.