سلام . شعر زیبایی بود یاد یک غزل قدیمی از خودم افتادم که در مجموعه اولم منتشر شده بود جهت استقبال درج می کنم و ممنونم :
"رقص"
کبریت زدم به خود بسوزم تا بعد
از دست خودم رها شوم ... اما بعد...
تا جرقه از دل کبودم ترکید
تا پودر کند تمام من ها را بعد
موسیقی هرم پیکرت بالا رفت
پاکوبی شعله بود بی پروا... بعد
از چارطرف به چار میخم بستید
با عشق و
گریز
و
صبر
و
آیا مابعد... /.... َن باز به هم رسیدنی باشیم ؟ ای...
یک شاخه گل و کتاب فالی وا ... بعد
من فال بگیرم و بخوانم بی تو
« مشتاقی و مهجوری » و یک دنیا ...بعد
من باشم و پیراهن شعرم زخمی
تو باشی و نیرنگ زلیخاها بعد
کبریت بزن ...!مرا برقصان ای تب
هذیان تو و شعله ویک حاشا ... بعد؛
..............
سلام ممنونم...
تشویق دوستان باعث دلگرمی دختر کوچک لر می شود...
شعرتان فوق العاده بود استادم