اشک درد ِ کبوتر ِ شکسته بال...
در کنج چشم هایش...
مرور می کند...
خاطرات پرواز را...
***********************
ای دل...
باز دیدی آن تندیس شکننده را...
چه پندار ساده ام...
از سستی ِ وعده ها...
چه زود حاشا کردی آن سوگند مستانه ات را...
دلم خوش بود به حرف هایت...
چه زود وداعی از شوق سلامی...
ای دل...
باز ندانستم که آسمان من و تو...
همیشه ابر غم و درد دارد....
ای چشم ندانستم....
که مرهم همیشگی ات، اشک است...
و بغضی که پیچیده در گلویم...
بارش واژه های پشیمانی از قلم...
جبران کدامین اشتباهایم خواهد شد...
چرا خسته دل را اینگونه داغش می کنم...
و مرغک عشق بال نگشوده...
بی بالش می کنم...
چرا باور نمی کنم بی مهری ات را....
نمی بینم...
تیغ نامهربانی (ی) پشت ِ نقاب ات...
رمقی برای فریاد چاک های درد نیست...
چه زود پاره های احساسم...
در خاک گام هایت دفن شد...
چه زود آوار شد،آشیان دوستی....
چه زود عریان ساختی، خاطرات را....
...
نمی دانم، تقدیر ِ من...
تکرار ِ روزهای بی کسی ست...
چقدر بلند است ارتفاع اندوه هایم...
(رضا روستا)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/24 در ساعت : 11:14:46
| تعداد مشاهده این شعر :
1145
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.