من کیستم غزال به صحرا رمیده ای
برگ خزان خشک بهاران ندیده ای
آتش به جان فتاده ای اما خموش و سرد
مرغ اسیر پر به سر خود کشیده ای
آهی زسینه ای که برآید شب فراق
ازقلب لاله خون به صحرا چکیده ای
پروانه ای که صبحدم از وصل یار سوخت
درصبح هجرشمع به پایان رسیده ای
درهر پگاه ناله ی بیمار دردمند
درباغ عشق شاخه ی خشک بریده ای
آن غنچه ای که خون دلش را کسی ندید
چون گل به پیش خارگریبان دریده ای
کشتی شکسته ای، شده حیران به بحرغم
صد زهرغم زماتم وهجران چشیده ای
داغی به قلب عاشق معشوق رفته ای
برروی موج غم چوحباب آرمیده ای
دانم توکیستی وغمت چیست ای «رها»
آن اشک حسرتی که بیفتدز دیده ای
کلمات کلیدی این مطلب :
من ،
کیستم ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/26 در ساعت : 8:45:41
| تعداد مشاهده این شعر :
1576
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.