همه از خداییم،به سوی خدا برویم...
هوالحبیب علی الباکین،بنای دل نشکستن داشت
نوید آب حیات از چشم،برای گریه پرستن داشت
هزارساله شدیم از عشق،جهان به درد خودش پیچید
کمر به مرگ عزیزان بست،علاقه ای به گسستن داشت
حرم و یک دو سه روزی چند،خبر حوالی تابستان
:((شفا اگر بگذارد گام...))،و گوش ترس شنفتن داشت
چه زود فصل زمستان شد،غزل سرود:(( بیا بانو...))
صدای شعر خدا هم نیز،ردیف جبر مطنطن داشت
تمام بار امانت را،نصیب شانه ی حوّا کرد
قرارش از سر ناچاری،چرا که عزم به رفتن داشت
و باز دغدغه ی رفتن،رسید و طعنه به ماندن زد
بساط این غم دیرین سال،نشانی از ننشستن داشت
جنون و صبر و فراموشی،پدر پسر و ذوی القربی
نمود رنج خدا امّا،بهای دیدن و هستن داشت
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/14 در ساعت : 4:26:12
| تعداد مشاهده این شعر :
1098
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.