وای ازین د لتنگی و این راه دور و صبر کم
یک دل بیچاره و کوهی ز درد و رنج و غم
در شب هجر تو جانم را به لب می آورند
ناله های نیمه شب با سوز آه صبحدم
ای امید زندگی بال و پرم بشکسته اند
بارغمهای تو و بد مستی اغیار هم
نیست امیدی به پایان مصیبتهای دل
درحضر یا در سفر تا بی تو باشم ای صنم
آتش عشق ترا درسینه دارم من نهان
چون که دارد زندگانی نازنینا زیر و بم
گرگدای کویت ای ماه شب آرایم چه بیم
چون به یک جامی روند آخرگدا و محتشم
سوخت گر پروانه ای یکدم زسوز شعله ای
زاتش عشق تو می سوزد«رهایت»دم بدم