چون به آتش می طپد خورشید ما افسوس وار ؟
سر زند از آتش شب ناگهان....... ققنوس وار
بی که تردیدی کنی برخیز از خواب گران
گر به بازاری خرندت سکه دقیانوس وار
جوی کافی نیست بحری باش جوشان تر ولی
بایدت باشد هزاران موج اقیانوس وار
ساحلی روشن نما تا زورق دل می رسد
چشمهایت را چراغی تازه کن فانوس وار
نشنود گوشم مگر افسانه های تازه را
می زند گویی صدایی در سرم ناقوس وار
از شب وحشت گذر باید اگر حتی دمی
چشم بگشاییم از خوابی چنین کابوس وار
بگذر ای شب چون که راهی تا سحر پیدا کنیم
ور نه صد رنگت کند این رنج ها طاووس وار
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/23 در ساعت : 1:41:34
| تعداد مشاهده این شعر :
1134
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.