(جنگنجویی خسته)
سر به هوایم که ماه و چاه ندارم
یک دل آرام و سر به راه ندارم
چون چپر خسته تکیه گاه نبودم
چون چپر خسته تکیه گاه ندارم
عشق! به بازی نگیر دست و دلم را
مات چه باشم منی که شاه ندارم
عشق نتاز این چنین ز عدل به دور است
سینه سپر کرده ام سپاه ندارم
این دل و آن دل نمی کنم که بتازی
کوه مخواه از منی که کاه ندارم
کوچه ای از هفت شهر عشق نرفتم
من که به بی راه نیز، راه ندارم
کوهی ام آتش به دوش، با دلی از سنگ
کوهم و می سوزم و گناه ندارم
کوهم و لب تر نمی کنم که بسوزند
کار به کار گل و گیاه ندارم
آینه ها را چه ترس بود و نبودم؟!
خالی ام و در بساطم آه ندارم
پونه نيكوي
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/26 در ساعت : 16:2:15
| تعداد مشاهده این شعر :
1213
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.