به دوستان عزیزم کاظم ، آیدین و رامین
نمک ندارد اگر دستمان دلیلی هست
هزار پا بشوی عاقبت علیلی هست
زمین از آن تو ، محصول مال تو ، ما را
ته خیار ، وفادار دسته بیلی هست
نگاه می کنی و ذوب می شوم در جا
عجیب واقعه ای چشم چرنوبیلی هست !
مراد ما ز تماشای باغ همسایه
گلابتون نبود – در تراس لی لی هست
اگر که جوی تورا بسته شهرداری شهر
برای گلشنِ بیگانه ... دوست ... نیلی هست
صف بلند دو تا نون تافتون باقی ست
زمین مفرَش و هفت آسمان نیلی هست
چه جای شکوه ز لپ های لاغر فرزند
که دست های تو را نای سرخ سیلی هست
طراز قامت موزون یار بین و همین !
وزیر هست و کمی زیر تروکیلی هست
ببند چشم خرد را که عاقلان گویند :
به دست سرمه کش دهر داغ میلی هست
صدای بشکن و بنداز می رسد از دور
بتا به لرزه درآ ، گوئیا خلیلی هست ...
تو را به باغ عدن سیب های ممنوعه
مرا انار لب جوی سلسبیلی هست
به گرد عارض مه پارگان سلام ...بگو
درون مطبخ ما کنج مستطیلی هست
اگر ادامه ی این شعر زیر سانسور رفت
خلاف آمد آن کار زن ذلیلی هست
نشد که فلسفه در شعر قد علم بکند
که قد علم بکند ، بحث بس ثقیلی هست
...
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
به هر کجا که روی شهر اردبیلی هست