چه ننگین است من بودن
منی تنها و دور از دیگر انسانها
اگر من بی تو بودم
اگر من بودم و خالی ز هر چه مهربانیها
به هم در میشکستم هر چه بودن را
اگر در دل مرا دردی ست درد توست
و رنجم رنج صد ها تو
اگر من بی تو بودن را گزینم سخت نامردم
اگر من بی تو باشم پست و ناچیزم
و بی شک در درون خویش میمیرم
تو هم بی من نمی مانی
تو هم بی من (منی) هستی که ناچیزی
برادر رو متاب از من
ز من مگذر چنین آسان
اگر با من هم آمیزی
اگر با من به پا خیزی
دژی هستیم پا بر جا
دژی با نام انسانها
تو تنهایی و من تنها
و ما را بال پرواز از افقها تا افقها نیست
چو مرغی در قفس هستیم
که با زنگوله ها سرمست و خرسندیم
و با دانه که در دام است
و ما در پیله ی اوهام خود به این امید
که دستی زین قفس آزادمان سازد
عبث در انتظار هستیم
اگر ما را به دل امید پرواز است
اگر در سر هوای بوستان داریم و عشق آسمانها را
دل از زنگوله ها باید برید و خواند با یاران
سرود همزبانی را
تو تنهایی
تو تنهایی و من تنها
و میمیریم آخر در درون پیله ی اوهام
با خفت
اگر با هم نیامیزیم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/31 در ساعت : 17:49:14
| تعداد مشاهده این شعر :
1007
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.