اشاره:
این اولین و بلکه هم آخرین شعر طنزکه چه عرض کنم...فکاهی ای است در عمر شاعریم مرتکب شده ام:
لذت حل کردن تریاک در لیوان مشروب
گاو می داند که چون حل پهن در شاش اسبه
دوش شیخ شهر را بشکن زنان در بزم دیدم
زیر لب گفت این هم از تاثیر اکل مال غصبه
در تماشاخانه ی دنیا گروهی از ملایک
پرده ی اعمال ما را روز و شب در حال نصبه
بوسه ای دادی مرا بستی دهانم از شکایت
من به قربان بزاق تو که محکمتر ز چسبه
تا در آغوشم کشیدی سوختم جزغاله گشتم
نیست آن آغوش بل آتشکده ی آذرگشسبه
من هنرمندش نخوانم آن هنربند سخیفی
را که در بازار گیتی با هنر مشغول کسبه
ما به هرکس یاعلی گفتیم تا آخر باهاشیم
گور بابای عمر* اخمی که یبسه یا نچسبه...
*مقصود «عمر سعد» ملعون است که بد اخم بوده!!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/9 در ساعت : 18:38:54
| تعداد مشاهده این شعر :
1215
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.