حماسه های انقلاب آفرین مثنوی از دیوان اشعار امین الله مفکر امینی " برگه های یاس و امید"
حماسه های انقلاب آفرین
گفتم که بس است ، قلم زدن به شعر و شاعری مـــرا
سرود ترانه ها زغم بیکسان و خون جگری مرا
سازم تسلی دلی بیچاره به گلگشت سیر و چــمن
غم دل و روزگار زدایم به می ، ز ماجرای تو من
بکنج عزلت سر کشم پیمانهء دور ز چشم حریفان
پیمانه ایکه نشه آرد که ندیده می پــــــــرستـــــا ن
باینراه و رسم ، ز گل و بلبل و عاشقی کویم سخن
که عاشقان را از اینراه و رسم پر شکر شود دهن
لیکن بخوی این دلی سودا زده چه کنم دوستا ن
مشکل است که نگیرم ز حال ملتی زیز ستم نشان
وضع دشوار و بیسرو سامانی ها را باید عیا ن
دردو غم و جور ستیزه جویان را باید بــــاید بیا ن
سخن از گل و بلبل و می و ساقی ، وفا و جفای یار
نـــــــــزیبد برهروان حریت که آیند بآن کنــــــــار
سخن باید که طوفانی کند بپا ، بزمین و آسمـــا ن
بنوا آرد خموشانی که رفته اند بخواب گــــــرا ن
بر خیزند بر بن حماسه های انقلاب آ فریــــــن
حریت و آزاد ه گی آرند بمردم و برملت فلسطین
آفرینند شیرانی مدافع ، باین مرز قهرمــــا ن
این دین است بقلم کشان آزاده ای مردم مسلما ن
مُلک چو اباد شد و سرود آزاده گی گشت برنوا
آنگاه مستی زیبد و هم عاشقی به پیر و برنــــــــا
اینحرف و سخن هایم باهل خرد آرد جوش ومستی
آنهاییکه تن نداده ، جر بآزاده گی نه پستـــــــــــی
فرض است بملت فلسطین و آزاده ای هر دیـــار
تا نگردند بمراد ، نیایند با دشمنان کنــــــــــــــا ر
نعره های داد، خوشنوا بود که طوفانی کند بپای
لرزه بدشمن آورند ، قلع و قمع کنند دست و پای
که نباشیم ، این سخنهای شیرین ، فسانه شود بدهر
دوستان و دشمنان یا د کنند زما ، شام و سحــــر
مفکر راه حق گریدن و رفتن تا آخرین نفـــــــــس
که مرغ آزاده را نزیبد خوش خفتن بکنج قفــــس