اسفند 1389
پرسیدی از دلیل دلِ بی قرار من
از سردی هوای دل بی بهارِ من
اینجا هوا برای نفس نیست، خوب من
خشکیده برگهای بهاری کنار من
در باغِ خانه نیست اثر از جوانه ای
کوچیده مرغکان جوانِ چنار من
این چند بیت را بپذیر و دگر مپرس
از سردی هوای دل پر غبار من
درمانده ای غریبه در این شهر آهنم
چیزی نمانده یاد شما از تبار من
من از عبورقافله جا مانده روی تخت
حالا فقط مصاحبه گردیده کار من
حال بدی است این که من احساس می کنم
این چفیه هست، هستی و دار و ندار من.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/18 در ساعت : 18:42:50
| تعداد مشاهده این شعر :
1061
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.